چشم انداز در مه
مقاله ای که مشاهده می فرمائید “نگاهی بر سینمای تئوآنجلو پولوس ۲ ” به قلم اسماعیل فلاح پور،کارگردان،مولف ،محقق ومدرس سینما نگارش شده است.
استاداسماعیل فلاحپور مدرس رشته کارگردانی آموزشگاه سینمایی دارالفنون از کارگردانان برجسته کشور می باشند.
نگاهی بر سینمای |
«چشم انداز در مه»
محصول: یونان- فرانسه- ایتالیا ۱۹۸۸
چشم انداز در مه به بلندای اثر پیشین فیلمساز «سفر به سیترا» نمیرسد. در آنجا با زبانی منسجم تر و ساختاری بغایت خلاقانه تر
روبه روایم که سوژه فیلم چونان شکلی موسیقیایی در لایه های متعدد آن جای گرفته است.
حال آنکه چشم انداز در مه، به این مرتبه نمی رسد.
بی تردید این فیلمی است حاصل کار فیلمسازی خلاق، فضاسازی به گونه ایست که همچنانکه مخاطب را متاثر می سازد،
به فکر نیز وامی دارد.
داستان فیلم درباره دو کودک است که ظاهرا مادرشان به دروغ از پدری خیالی سخن گفته که موجودیت ندارد.
این خواهر و برادر فرزندانی نامشروع اند که به دنبال پدری در ناکجاآباد میروند.
ماجرای فیلم سفر تلخ و مایوسانه این دو کودک است و واقعیت های ناگواری که با آن ها برخورد میکنند.
واقعیاتی که یونان امروز را بازمی تاباند.
آنجلو پولوس این بار نیز به یک داستان کلاسیک و روایتی شاه پیرنگ وار روی نمیآورد.
فیلم حاصلِ طرحی گسترش یافته و رها بر بستر سفری بی فرجام است که در مقاطع گوناگون آن با واقعیاتی گزنده روبرو میشویم.
ریتم کلی اثر یکنواخت و چونان اثر پیشین او از طریق پلان های طویل حرکت دار، حفظ می شود.
از سویی دیگر شیوه مولفانه فاصله گذارانه او همچونان تسلسل داستانی را قطع نموده و به فیلم کیفیتی مدرن میبخشد.
از جمله یکی از زیباترین این صحنه ها آنجایی است که دو کودک در کلانتری ناامیدانه محبوس اند و در انتظار اما
ناگهان با باریدن برف (چونان یک عنصر اثیری) همه نگهبان ها و کارمندان پاسگاه محو بارش برف شده و به شکلی مسخ شده به آسمان می نگرند.
دو کودک از این فرصت استفاده کرده و از کلانتری می گریزند و به سفر اودیسه وار خویش ادامه میدهند انگار که نیرویی ماوراء الطبیعه راه را برایشان می گشاید.
فیلم مملو از پلان هایی است که امکان تاویل هایی چندگانه را به مخاطب می دهد و به واسطه لحن شاعرانه خود زیبایی خاصی را عیان میکند.
از جمله باید به صحنه ای اشاره کرد که اسبی در حال مرگ، در کنار کودکان افتاده و جان می سپارد.
به گونه ای که انگار پیشاپیش، خبر از نحوست سفری میدهد که دو کودک در ابتدای آن میباشند.
شخصیت جوان هنرپیشه، اورستس اگرچه به عنوان عاملی در طرح اندیشه های نهانی اثر در نظر گرفته شده، اما شکل کاملی به خود نمیگیرد.
شخصیت او و نحوه رفتارش به گونه ای سردرگم مانده اند و ما را به تعریفی دقیق از او رهنمون نمیگردانند.
صحنه هایی که او بچه ها را سوار بر موتورسیکلت خود به اینسو و آنسو می کشاند، ملالت بار شده اند و در ریتم یکنواخت اثر کندی رخوتناکی ایجاد کرده اند.
موسیقی نیز، در چشم انداز در مه، گاها بیش از حد بر صحنه ها غالب شده و تصاویر را تحتالشعاع خود قرار می دهد.
در بسیاری از لحظه ها که سکوت می تواند ابهام شاعرانه اثر را عمقی بیشتر ببخشد، موسیقی با امتداد بیشتر از لزوم خود صحنه را به حالتی ملانکولیک فرو می غلتاند و فاصله گذاری مولفانه فیلمساز را کم اثر میکند.
آنجلو پولوس اینبار نیز فیلم را به توهم یک بازی در بازی نزدیک میکند.
می توان اینگونه پنداشت که فیلم می تواند بخشی از تصورات و پیامدهای از پیش تعیین شده باشد چونان گروه نمایشی که در فیلم در فکر اجرای یک نمایش هستند.
درواقع باز هم حد فاصل مجاز و امر واقع مخدوش است چونان که اورستس در انتها به بچه ها میگوید: ما توی تئاتر به این می گیم پرده آخر.
چشم انداز در مه اگرچه خالی از لحظاتی خیال برانگیز و استعاری نیست اما به هارمونی و انسجام سفر به سیترا دست نمیابد.
نویسنده: اسماعیل فلاح پور
مرکز آموزشهای هنری و سینمایی دارالفنون
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.