ورود / ثبت نام
0

مجموعه مقالات پژوهشی هنر 1060

2721 بازدید
مقالات پژوهشی هنر
5/5 - (1 امتیاز)

مجموعه مقالات پژوهشی هنر1060

دکتر پژمان دادخواه

این مقاله از سری مجموعه مقالات پژوهشی هنر به قلم دکتر پژمان دادخواه مدرس دانشگاه وعضو هیات علمی مرکز آموزش های هنری وسینمایی دارالفنون می باشد.

مقایسه تطبیقی ویژگی‌ها و زمینه‌های پیدایش حماسه و رمان از منظر لوکاچ

  • پژمان دادخواه
  • *دکتر حسن بلخاری قهی
  • **دکتر مجید سرسنگی

چکیده:

لوکاچ فیلسوف، نظریه‌پرداز و منتقد ادبی برجسته دوران معاصر در آثار خود به تفصیل به صورتهای گوناگون ادبی پرداخته و ویژگی‌ها و ساز و کارهای آن‌ها را بیان نموده است؛ به همین جهت لوکاچ را می توان فیلسوف و نظریه‌پرداز صورت‌های ادبی دانست.حماسه و رمان دو صورت ادبی مورد مطالعه لوکاچ است که در آثار خود از آنها بحث نموده و ویژگی‌ها و بنیان‌های شکل‌گیری آنها را بیان کرده است.یکی از مفاهیم اساسی در اندیشه لوکاچ ارتباط ساختارهای اجتماعی و ساختارهای ادبی می‌باشد و طبق این دیدگاه لوکاچ بر این باور است که هر جامعه‌ای صورت ادبی خاص خود را خلق می‌کند. لوکاچ حماسه را صورت ادبی دوران باستان و رمان را صورت ادبی دوران معاصر می‌داند و بر این مبنا ویژگی‌ها و تفاوت‌های آنها را بیان می‌کند. در این راستا تاکید پژوهش حاضر و نقطه عزیمت آن بازخوانی آراء لوکاچ در خصوص حماسه و رمان و مطالعه تطبیقی و بررسی وجوه اشتراک و تمایز این دو صورت ادبی و ویژگی‌های آنها می‌باشد. بنابر این برای نیل به این اهداف از روش توصیفی تحلیلی استفاده شده و اطلاعات این جستار به شیوه کتابخانه‌ای اسنادی گردآوری شده‌اند.

 

واژگان کلیدی:

صورتهای ادبی، ساختارهای اجتماعی، تمدن پیوسته، تمدن گسسته، انسان مساله‌دار، بی‌خانمانی استعلایی، تمامیت

 

  • دانشجوی دکتری فلسفه هنر، گروه فلسفه هنر، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
  • *استاد گروه آموزشی مطالعات عالی هنر، دانشگاه تهران(مسئول مکاتبات)    Hasan.bolkhari@ut.ac.ir
  • **دانشیار گروه آموزشی هنرهای نمایشی، دانشگاه تهران

مقدمه: 

جورج لوکاچ فیلسوف، نظریه‌پرداز و منتقد ادبی، اندیشمندی است که در آثارش ادبیات را مورد بحث و بررسی قرار داده است.حماسه و رمان دو صورت ادبی مورد مطالعه لوکاچ است که از منظر این اندیشمند در تقابل با هم قرار دارند و هر کدام بر آمده از جوامع خاص و شرایط ویژه ای هستند.لوکاچ جهت بررسی ویژگی‌ها و بنیان‌های صورت‌های ادبی گوناگون، بر این باور است که بین ساختارهای اجتماعی و ساختارهای ادبی هر دوره ای پیوند و هماهنگی وجود دارد و هر جامعه ای صورت ادبی خاص خود را خلق می کند.به بیانی می توان بخش اعظمی از ویژگی‌های هر صورت ادبی را در جامعه آفرینده آن جستجو کرد.لوکاچ رمان را صورت ادبی دوره معاصر می‌داند و آن را در تقابل با حماسه قرار می‌دهد و علی رغم تامل در ویژگی‌های هر کدام از آنها، به بنیان‌های شکل گیری این دو صورت ادبی می‌پردازد.

بر همین مبنا به سبب اهمیت ساختارهای آفریننده صورتهای ادبی از منظر لوکاچ، در این پژوهش به ارتباط ساختارهای اجتماعی و صورتهای ادبی برآمده از جوامع پرداخته می‌شود و بر این اساس تلاش می‌شود این ویژگی ها مورد مطالعه قرار گیرد. این جستار از یک سو به پرسش از خاستگاه و نقطه آغاز حماسه و رمان در اندیشه لوکاچ می پردازد و از سوی دیگر، ویژگی های حماسه و رمان را با توجه به شرایط اجتماعی به بحث می‌گذارد. به همین جهت سعی بر آن است که با مطالعه تطبیقی و بررسی وجوه اشتراک و تمایز این دو صورت ادبی و خصوصیات و ویژگی‌های آنها، زمینه‌های شکل گیری حماسه و رمان به بحث گذارده شده و علل تفاوت ماهیت آنها مشخص شود.در راستای این اهداف نگارنده در بخش های ابتدایی این نوشته به دنبال شرح و توضیح ماهیت تمدن های پیوسته و گسسته بوده تا مقدمات شرایط پیدایش صورت ادبی حماسه و رمان عیان شود.در ادامه ویژگی‌های بنیادی حماسه و رمان و وجوه اشتراک و افتراق آنها مورد تحلیل و واکاوی قرار می‌گیرد.

لازم به ذکر است با جستجو و بررسی در خصوص پیشینه پژوهش، نگارندگان به این نتایج رسیدند که اگرچه در مورد ویژگی‌های صورت‌های ادبی تحقیق‌های مختلفی به شیوه توصیفی صورت گرفته است، اما پژوهش بنیادی تطبیقی در خصوص حماسه و رمان و بنیان‌های شکل‌گیری آنها انجام نشده و این تحقیق می‌تواند نتایج قابل تاملی را در این زمینه ارائه کند. طبق گواهی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران و سیستم یکپارچه کتابخانه های دانشگاه آزاد اسلامی(سیکا) پژوهش‌های دانشگاهی صورت گرفته بیشتر بررسی ناظر بر نقد ادبی مارکسیستی لوکاچ است و پژوهشگران آثار ادبی را بر اساس نظریات مارکسیستی این متفکر تحلیل و بررسی نموده اند. تعدادی از پژوهش‌های صورت گرفته به شرح زیر می‌باشد:

-«نقد واقع‌گرایی اجتماعی در داستان‌های کوتاه جلال آل احمد بر اساس نظریه های باختین و لوکاچ(از رنجی که می بریم، سه تار، پنج داستان)»

دانشگاه اصفهان(1390)، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، کارشناسی ارشد، استادراهنما: محمدرضا نصر اصفهانی، استاد مشاور: محمود براتی خوانساری، پدیدآور: فاطمه شهریاری

پژوهشگر در این پایان‌نامه به بررسی عناصر واقع گرایانه در داستان‌های برگزیده جلال آل احمد می‌پردازد و در پی نقد جنبه‌های اجتماعی و سیاسی این داستان‌ها می‌باشد.این پایان‌نامه مبانی فکری میخائیل باختین و جورج لوکاچ را بیان می‌کند و ارتباط آنها را با محتوای برخی داستان‌ها و اندیشه‌های آل احمد بررسی می نماید.

-«بررسی جامعه‌شناختی ادبیات داستانی سالهای 1320 تا 1332 با تاکید بر داستان‌های دختر رعیت، زن زیادی، به دزدی رفته‌ها، حاجی آقا، نامه‌ها»

دانشگاه سمنان(1392)، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، کارشناسی ارشد، استادراهنما: عبدالله حسن زاده میرعلی، پدیدآور: فاطمه موسوی

در این پایان‌نامه پژوهشگر در صدد نقد جامعه‌شناختی ادبیات داستانی طی سالهای 1320 تا 1332 با تکیه بر نظریات لوکاچ و گلدمن می‌باشد.

-«جامعه‌شناسی ادبیات در داستان‌های کوتاه لیلی محمدصالح»

دانشگاه یزد(1393)، دانشکده ادبیات و زبان های خارجی، کارشناسی ارشد، استادراهنما: رضا افخمی عقدا، استاد مشاور: فاطمه قادری اردکانی، پدید آور: عذرا بقایی

در این پایان‌نامه مجموعه داستان‌های کوتاه لیلی محمد صالح نویسنده معاصر کویتی با تکیه بر نظریات لوکاچ مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است و به بررسی بازتاب شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در این آثار پرداخته شده است.

 

-«نقد جامعه‌شناختی رمان همسایه‌های احمد محمود»

دانشگاه الزهرا(1393)، دانشکده ادبیات، زبانهای خارجی و تاریخ، کارشناسی ارشد، استادراهنما: مریم حسینی، استاد مشاور: عسگر عسگری حسنکلو، پدید آور: آرزو شهبازی

در این پایان‌نامه به تحلیل و بررسی رمان همسایه‌ها بر اساس نظریات کارل مارکس، جورج لوکاچ و لوسین گلدمن پرداخته شده است.

در پایگاه‌های مقالات فارسی همچون پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی و پایگاه مجلات تخصصی نور مقالات متعددی در خصوص بررسی دیدگاه‌های لوکاچ در خصوص نقد ادبی مارکسیستی وجود دارد، اما مقالات کمتری مربوط به دوره پیشامارکسیستی لوکاچ مشاهده شد. همچنین در خصوص بنیان‌های نظری و ویژگی‌های صورتهای ادبی از دید لوکاچ پژوهش جامعی صورت نگرفته و در اکثر پژوهش‌ها بیشتر از روش این متفکر در حوزه نقد ادبی استفاده شده است. پژوهش‌های انجام شده بیشتر در خصوص نظریه بازتاب، شی شدگی، رئالیسم اجتماعی و … لوکاچ می‌باشد.

دکتر سیروس شمیسا و شهناز ولی پور هفشجانی در سال 1386 مقاله‌ای را تحت عنوان «نگاهی به آراء لوکاچ در زمینه نقد مارکسیستی» در شماره 20 مجله علمی ترویجی دانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان ارائه و در آن به بررسی دیدگاه های مارکسیستی این فیلسوف در حوزه نقد ادبی پرداخته‌اند.

مقاله دیگری از جی پارکیسنون تحت عنوان «لوکاچ و جامعه شناسی ادبیات» توسط هاله لاجوردی ترجمه و در شماره 9 و 10فصلنامه ارغنون در سال 1375منتشر شده است. جی پارکینسون در این مقاله به تحلیل و بررسی نظریات جامعه شناختی لوکاچ پرداخته و در قسمتی از آن به رمان نیز اشاره نموده است.

مقاله «فرم ویژه رمان» از جمله مقاله‌های نقد ادبی لوکاچ است که توسط محمد‌جعفر پوینده ترجمه و در کتاب درآمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات به سال 1377 منتشر و در سال 1390 تجدید چاپ شده است. لوکاچ در این مقاله به ارتباط رمان، جامعه و انسان می‌پردازد و ویژگی‌هایی از رمان را بر می‌شمرد. جامعه طبقاتی، سرمایه‌داری، تمامیت و تاثیرپذیری از اندیشه‌های هگل نیز از موارد مطرح شده در این مقاله است. همچنین در این مقاله مثال‌هایی از بالزاک، بزرگترین نویسنده رئالیست از نظر لوکاچ، ارائه می‌شود.

اهمیت و ضرورت این پژوهش بیشتر به این دلیل است که پژوهش تطبیقی و مقایسه بین دو صورت ادبی کمتر صورت گرفته و آنچه که انجام شده‌ بیشتر ناظر بر یک صورت ادبی بوده است. مساله‌ای که باعث تفاوت و تمایز این پژوهش از سایر پژوهش‌های ادبی می‌شود، نگاه جامع به فلسفه و زیبایی‌شناسی لوکاچ در حوزه بنیان‌های شکل گیری حماسه و رمان و ویژگی‌های آنها است. به بیانی دیگر مطالعه این صورتهای ادبی از دیدگاه یک فیلسوف و نظریه‌پرداز و بررسی شرایط پیدایش و ویژگی‌های آنها از ضرورت‌های این تحقیق است. در این پژوهش زمینه‌های پیدایش و ویژگی‌های حماسه و رمان و همچنین خصوصیات قهرمان حماسه و رمان مورد تامل و تحلیل قرار گرفته است. نگارندگان، در این جستار تلاش کرده‌اند که به این پرسش‌ها پاسخ دهند:

1.نسبت میان تمدن‌ها و صورت‌های ادبی چگونه است و ساختارهای اجتماعی چه نقشی در آفرینش صورت‌های ادبی ایفا می کنند؟

2.چه تمدن‌هایی باعث زایش حماسه و رمان می‌شوند و تفاوت زمینه‌های پیدایش حماسه و رمان چیست؟

3.طبق دیدگاه‌های لوکاچ، حماسه و رمان دارای چه خصوصیات و ویژگی‌هایی هستند؟ و خصائص قهرمان این صورتهای ادبی چیست؟

فرضیه های تحقیق:

فرض نگارندگان بر آن است که صورتهای ادبی برآمده از ماهیت تمدن‌ها و تحولات جامعه است و بین ساختارهای اجتماعی و صورتهای ادبی رابطه معناداری وجود دارد.

با توجه به آرای لوکاچ در باب صورت‌های ادبی حماسه و رمان، تغییرات اساسی در جامعه همچون مدرنیته و سرمایه‌داری باعث تغییر در صورتهای ادبی و پیدایش صورت ادبی رمان می‌شود.

قهرمان بخش مهم یک اثر ادبی است و با تغییر در شرایط اجتماعی، شمایل و شخصیت قهرمان هم تغییر می‌کند. مدرنیته و سرمایه‌داری باعث تزلزل و تغییر شخصیت قهرمان می‌شود. حماسه مربوط به دورانی است که رد پایی از سرمایه داری نیست و قهرمان جزئی از جامعه بوده و به آرمان‌های خود می رسیده است. اما قهرمان رمان در اندیشه لوکاچ انسان مساله‌داری است که به دنبال ارزشهای والا است و زمانه مدرن که زمانه انحطاط و غلبه اخلاق بورژوایی است قهرمان را سرخورده می‌کند و نهایتاً با انزوای او همراه و جستجوی او به جستجویی تباه بدل می­شود.

1.تاملی بر تمدن‌های پیوسته و گسسته

1-1.ماهیت تمدن پیوسته و زایش صورت ادبی حماسه

نظریه رمان با این جملات غریب، نوستالژیک و لحنی حسرت بار آغاز می شود:«خوشا به سعادت دوران‌هایی که آسمان پرستاره نقشه تمام راه‌های ممکن است!خوشا به سعادت دوران‌هایی که راه‌هایشان با نور ستارگان روشن می‌شود!همه چیز در این دوران‌ها تازه است، اما با این وجود آشنا به نظر می‌رسند…»(لوکاچ، 1394: 15) این دوران که لوکاچ با حسرت آن را معرفی می کند، دنیایی است که بین انسان و جهان جدایی رخ نداده و تمامیت[1] زندگی همچنان پابرجاست؛ یعنی همان دوران سعادتمند که به تعبیر هگل[2] آسمان و زمین و سوژه[3] و ابژه[4] یکی اند و دارای انسجام هستند.در مقابل چنین جهان سعادتمندی، عصر جدیدی شکل گرفته که از آن دوران خوش و سعادتمند نشانی نیست و لوکاچ بار دیگر حسرت بار این جهان جدید را در قیاس با جهان آرمانی این گونه معرفی می کند:«اکنون آسمان پر ستاره کانت[5] که فقط در شب ظلمانی شناخت ناب می درخشد، دیگر کوره راه هیچ مسافر تنهایی را روشن نمی‌کند، زیرا در این دنیای جدید، انسان بودن یعنی یکه و تنها بودن.»(همان: 24)

اما آغاز دوران جدید با جنگ جهانی اول و سرخوردگی و مرگ آرمان ها همزمان است.این دوران با ویران‌گر‌ترین جنگی که بشر به پا کرده مقارن بود و نتیجتا بخش اعظم تمدن اروپایی و دستاوردهایش رو به زوال رفت.یعنی اهداف، آرمان ها و آرزوهایی که دوران روشنگری و مدرنیته وعده آن را داده بود، بر باد هوا رفت.در همین دوران آخر‌الزمانی توام با فضای یاس آلود و غم انگیز بود که لوکاچ چنین اثر جاودانه ای یعنی نظریه رمان[6] را نوشت.لوکاچ دوران آرمانی را تمدن یونان، نمونه ای از تمدن پیوسته[7] و بسته می‌داند که هیچ گونه شکاف و گسستی در جامعه رخ نداده و همواره یگانگی سوژه و ابژه برقرار است.

در فصل ابتدایی رساله نظریه رمان همبستگی و پیوند بین جان و جهان در تمدن کهن یونانی (نمونه تمدن پیوسته و بسته) توصیف و بررسی می شود؛ تمدنی که در آن بین جان و صورت پیوند برقرار است و هر جانی جهان ویژه خود را می آفریند.آنچه که از ذهن هنرمند تراوش می‌کند، صورت[8] ادبی و هنری متناسب با خود را پیدا می‌کند و در آن قالب جای می گیرد.لوکاچ از این تمدن و فرهنگ به تمامیت تمدنی یا تمدن بسته و دایره وار و تمدن منسجم یاد می‌کند. تمدن بسته یونان کهن به علت خودبسندگی و وحدتی که دارد، دارای تمامیت است.در همین تمدن بسته است که افق معنا با افق زندگی انسان همپوشان است و آرمانها در این تمدن جایگاه ویژه ای داشته و محقق می شوند و نهایتا یگانگی و وحدت بین صورت و معنا(جان و جهان) برقرار است. لوکاچ یونان باستان را به مثابه آرمان شهری[9] در نظر می‌گیرد و جهان مدرن و کنونی را با آن مقایسه می‌کند و در مورد فاصله‌ای که میان جان و جهان افتاده است بحث می کند.صورت ادبی یونان باستان حماسه بود و لوکاچ در این‌باره می‌گوید آن دوران درست در زمانی بود که روح در درون خود مغاکی کشف نکرده بود.(لوکاچ، 1394: 30)

لوکاچ حماسه را صورت ادبی تمدن های بسته و دایره وار می داند و نشانه‌ی این یگانگی جان و جهان را در حماسه می‌جوید. حماسه متعلق به جهانی است که جان در آن بیگانه نیست و مانند هر جزء سازنده این هماهنگی، در این جهان جای دارد. لوکاچ جهان نوین را در مقابل تمدن بسته می داند و معتقد است که این تمدن معاصر دچار گسست شده و تمامیتی دیگر بر آن حاکم نیست.نتیجتا انطباقی که قبلا بین افق معنا و افق زندگی وجود داشت دچار از هم پاشیدگی شده و باعث مواجهه انسان با دنیایی بی پایان و گسترده می شود.به بیانی«دایره ای که درون آن یونانی ها زندگی متافیزیکی خود را می گذراندند، تنگ تر از دنیای ما بود؛ همین است که ما هرگز نمی توانیم زندگی خود را در آن جای دهیم؛ یا دقیق تر دایره ای که ماهیت کرانمدنش ذات استعلایی زندگی آن‌ها را تشکیل می داد برای ما از بین رفته است.»(همان: 20)

دوران شعر(حماسه) به اعتقاد هگل، دوره فعالیت مستقل و خود‌مختار انسان، دوره قهرمانان است.دوره ای که تضاد میان فرد و جامعه نیست و قهرمان در وحدت جوهری با تمامیت اجتماعی روزگار می‌گذراند و کامل‌ترین آزادی عمل را شاهد هستیم.شعر عصر قهرمانی که برجسته‌ترین نوع آن حماسه هومری است، بر خود‌مختاری، بر فعالیت خود‌انگیخته آدمیان بنا شده است.یعنی فرد عصر قهرمانی از کل اخلاقی‌ای که به آن تعلق دارد جدا نمی شود.اما جامعه بورژوایی این وحدت را در هم می شکند و انسان را از جامعه جدا می کند. (لوکاچ، 1390 الف: 320)

لوکاچ خصلت بنیادین آفرینش ادبی و هنری را طرح پرسش می داند و بر این باور است که در تمدن‌های بسته و دارای تمامیت است که طرح پرسش با یافتن پاسخ همراه خواهد بود، چون تمدن بسته تمامیت یافته و دایره وار دارای وحدت بوده و هر پرسشی با پاسخ آن همراه است. به عبارتی «یونانی‌ها نه پرسش‌ها که فقط پاسخ‌ها را می دانست، نه چیستان‌ها که تنها راه حلها، نه آشفتگی که تنها شکل را می شناخت.»(لوکاچ، 1394: 17) به بیان لوکاچ در تمدن‌های دارای تمامیت، صورتهای ادبی و هنری خصلتی پیشینی[10] و از پیش مقدر شده و وعده داده شده دارند و به مرور در جریان زندگی روزمره زیست می‌شوند و بر همین اساس است که لوکاچ زیبایی‌شناسی تمدن‌های بسته به معنای عام و تمدن‌های یونانی را به معنای خاص را زیبایی‌شناسی تکوینی[11] می‌نامد.به نظر لوکاچ در تمدن‌های بسته و تمامیت یافته، فاصله بین سوژه آفریننده و مکان استعلایی[12] آن صورت مشخص به شیوه یک جهش استعلایی طی می‌شود و گرایش روح در این طی طریق، پذیرش منفعلانه معنایی کامل و صورتی مشخص است، چرا که افق زندگی و افق معنا بر هم منطبق هستند.

جهان مسیحی از آخرین نمونه‌های تمدن‌های پیوسته و بسته می باشد. در جهان بینی مسیحی زندگی این جهانی به علت مادی بودن آن تاریک و ظلمانی است و با جهان برین معنوی فاصله دارد و ظلمت سراسری‌اش بدون از دست دادن سوسوی دلتنگ‌کننده قدرت آن کاملا مشهود بود.در همین راستا جهان ماده اساسا غرق گناه و ظلمت تعریف می‌گردد و با قربانی کردن و رهایی از جسمانیت و مادیت است که جان که غرق ظلمت و تاریکی بوده است به صورت لاهوتی خود دست می یابد و نمونه غایی و صورت کامل این امر حضرت مسیح است.به قول حضرت مسیح «روح راغب است و جسم ناتوان»(انجیل متی، باب بیست و ششم، آیه 42؛ نقل در احمدی، 1387: 109)

لوکاچ این نگرش را ناهمگن و ناهمگون می داند.چون همانگونه که در سطرهای پیش ذکر آن رفت، زندگی این جهانی تاریک است و با دنیای معنوی فاصله دارد و با دنیای تمامیت یافته و بسته یونانی هیچ گونه سنخیتی ندارد.چون آن صورت آرمانی که مسیحیت وعده آن را می داده، با جان فاصله ای بسیار دور دارد و همین امر سبب شکنندگی و گسست تمدن‌های بسته و دایره‌وار می‌شود و در نتیجه تمدن‌های دارای تمامیت و وحدت به پایان می‌رسند و نهایتا تمدن های گسسته زایش می‌یابند.(لوکاچ، 1394: 25)

 

1-2.ماهیت تمدن گسسته

بر خلاف تمدن‌های بسته و منسجم کهن که دارای وحدت و تمامیت هستند، جهان نوین دچار گسست و دگرگونی‌های فراوان شده است.سر آغاز این گسست با اندیشه دکارت[13] و محور قرار دادن سوژه اندیشنده بود.با خروج سوژه اندیشنده از دایره تمدنی که پیشتر جزئی از آن بود، با آن وحدت داشت و در آن زندگی می کرد، اکنون به جهانی لایتناهی، گسسته و عظیم وارد شده است.

اگر چه در تمدن‌های گسسته انسان با جهانی پهناور و دستاوردهای بی شمار روبروست، اما صورتهایی که در این عصر وجود دارند و خودنمایی می‌کنند، به نحوی بیگانه، غریب و دست نایافتنی هستند. لوکاچ درباره دنیای جدید و تبعات ناشی از می‌گوید:«دنیای ما به گونه ای نامحدودی پهناور شده است و هر گوشه آن از لحاظ موهبات و خطرات غنی‌تر از دنیای یونانی‌هاست؛ اما چنین ثروتی معنای مثبت، یعنی تمامیتی را پنهان می‌کند که زندگی بر آن استوار بود.»(لوکاچ، 1394: 21) همانگونه که پیشتر مطرح شد، در تمدن‌های بسته، صورتهای مقدر و وعده داده شده‌ای در عالم برای جان‌ها مشخص و مهیا بودند و هر جانی جهان ویژه خود را می یافت، اما در عصر کنونی که تمدنی گسسته و فاقد تمامیت است، صورت‌ها بیگانه و ناآشنا با ذات هستند و برساخته جانِ انسانِ بیگانه با جهان است. در دنیایی که محوریت با سوژه اندیشنده است، انسان ذات راستین را در درون جان خویش می‌یابد و صورت مقدر شده‌ای برای این ذات، در جهان خارج قائل نیست.در این دنیا صورتهای خلق شده با جهان ناهمگون و بیگانه هستند و به همین سبب این دنیا فاقد تمامیت است.

در این زمینه لوکاچ می‌گوید: «زندگی سردرگرم کننده و بی آرمان انسان کنونی اصالت ندارد و چه در واقعیت و تجربه‌زیسته و چه در ادبیات و هنرها به طور کلی، دیگر نمی‌توان به این زندگی صورت بخشید.آیا هنرمند کسی نیست که داده‌های خام زندگی تجربی را می‌پروراند و در قالب صورت(فرم) در می‌آورد تا از این طریق، یک زندگی خیالی اما ذاتی‌تر از زندگی واقعی را بیافریند؟»(ژیمنز،1393: 290)

وقتی که وحدت بین جان و جهان از بین رود و نتیجتا تمدن بسته، دچار گسست و رخنه شود، انسان در دنیایی بی سر و ته گرفتار شده و بیش از پیش احساس تنهایی می‌کند و مدام در جستجوی معنای زندگی بر می‌آید؛ معنایی که از زندگی رخت بربسته و فرسنگها از انسان دور افتاده است.به همین سبب است که انسان دنیای معاصر، جستجوگر است.در پی دوئالیسم[14] و دوگانه باوری که در پی مدرنیسم و نظریات دکارت پدید آمد، گسست تمدن پیوسته و شکاف بین سوژه و ابژه حاصل شد و تبعید معنا از زندگی رخ داد.بنابراین در پی این گسست و دوگانگی فاصله و مغاکی پر‌ناشدنی میان انسان و جهان پدید آمد. همزمان با تحولاتی که در صورتهای گوناگون رخ می‌دهد، مفاهیم سازنده و جانمایه این صورتها نیز دستخوش تغییر و تحول می‌شوند.یعنی در ادامه زیبایی‌شناسی تکوینی تمدن‌های بسته، متافیزیک افلاطونی و نهایتا الهیات مسیحی به ترتیب جایگزین همدیگر می‌گردد و این سیری رو به جلو است و همین جریانات و زیرساختها صورتهای گوناگونی را می‌آفرینند و این امر یکی از مفاهیم پایه‌ای اندیشه لوکاچ در تمام دوران‌هاست.

به اعتقاد لوکاچ پیش‌شرط و بنیان صورت‌های ادبی و هنری در تمدن‌های گسسته، همان نابسندگی، گسستگی و انفصال بین جان و جهان و گستردگی بی حد و حصر جهان است.به همن سبب است که صورت‌های ادبی و هنری جهان نوین فاقد تمامیت و در‌خودبسندگی هستند. لوکاچ در مورد صورتهای ادبی و هنری جهان نوین چنین می‌گوید:«دیگر تمامیتی در کار نیست که بتواند به شکل‌های هنری داده شود.بنابراین، هر آنچه باید شکل گیرد، تا حدی تنگ و محدود شود که بتوان آنها را در برگرفت یا باید به شیوه‌ای نقادانه عدم امکان تحقق ابژه ضروری و نیستی درونی ابزارهای خود را نشان دهد. و بدین‌سان در این حالت سرشت شکننده ساختار جهان در جهان شکل‌ها وارد می شود.»(لوکاچ، 1394: 26)مقالات پژوهشی هنر

 

2.زایش صورت­های ادبی از دل تحولات اجتماعی

لوکاچ فرهنگ دوره باستان را به سه دوره کلی حماسی، تراژدی و فلسفی تقسیم می‌کند.در نظریه رمان تحول ادبی و تحول اجتماعی، ساختار ادبی و مرحله‌ای از دیالکتیک تاریخی-فلسفی به هم پیوند می‌خورد.یعنی هر مرحله‌ای از تاریخ اجتماعی، با یک صورت بزرگ ادبی همراه است. «لوکاچ بدین ترتیب به ترسیم دورنمایی از جامعه‌های سازنده تاریخ می رسد.یونان تمدنی است که در آن پاسخ‌ها بر پرسش‌ها مقدم است و جان با جهان-جهانی بسته و کامل- هماهنگی دارد.»(ایوتادیه،1390: 83) به نظر لوکاچ هر صورتی با ساختار این جهان منطبق است و هر جانی جهان ویژه خود را می آفریند.صورت رمان دقیقا در عصری جایگزین حماسه می شود که بین جان و جهان(سوژه و ابژه) جدایی و انفکاک افتاده و معنای زندگی تردید‌آمیز و پرسش‌انگیز شده است.در چنین جامعه‌ای است که محصول آن فرد مساله دار[15] است که در دنیایی تباه قدم نهاده و به همین سبب است که لوکاچ رمان را حماسه دنیایی بی‌خدا می‌داند.

با تبعید معنا از زندگی و جهان و حرکت آن به سمت جهانی استعلایی و نهایتا غیاب معنا در زندگی، صورت ادبی تراژدی به تدریج جایگزین حماسه می‌شود. صورت ادبی تراژدی در جدایی میان نمود پدیداری[16] و حقیقت فی نفسه[17] جهان در نزد کانت ، ریشه داشت و ره‌آورد این جدایی و غیاب ابدی، آگاهی تراژیک و دردمندانه ای بود.صورت ادبی تراژدی همچنان و هم‌اکنون مختص تمدن بسته و تمامیت‌یافته یونانی و اساسا زاده همین تمدن است.

لوکاچ اعتقاد دارد که با هجرت افق معنا از افق زندگی، جان قهرمان تراژدی با ته مانده‌ای از معنا و یا به تعبیر دیگر با کمبود معنا در زندگی مواجه می‌گردد.بنابراین قهرمان تراژدی زود دریافته است که معنا از زندگی درحال تبعید و رخت بربستن است.در این زمان «آدمی آگاه شده بود که زندگی بدان سان که هست، حلولیت ذات را از کف داده است.»(لوکاچ، 1394: 22) سرسپردگی جان به معنای اصیل درونی خود و عمل بر مبنای این آیین درونی در جهان زندگی(یعنی همان درون گرایی) و سرانجام مرگ آرمانی قهرمان در جهان خارج، صورت از پیش تعیین شده برای قهرمان تراژیک است که به نوعی تاثیرگذارترین و به یادماندنی‌ترین صورت سرنوشت است؛ چرا که در تراژدی مرگ همیشه وجود دارد و آگاهی از مرگ، بیداری روح و آگاهی از وجود خویش را در پی دارد.در این زمان اگر‌چه معنا در حال تبعید از زندگی است، اما این روزگار تقریبا خاصیت پیشین خود را حفظ نموده و وحدت انسان و جهان همچنان پابرجاست؛ یعنی تمامیت هنوز دچار فروپاشی نشده است. در همین اوضاع و احوال است که «قهرمان تراژدی جایگزین انسان زنده هومری می شود و از آن رو که مشعل رو به خاموشی را از دستان این انسان می‌گیرد و به فروزی تازه رخشانش می کند، دقیقا او را توصیف می‌کند و دگر چهره‌اش را می‌سازد.»(همان: 23)یعنی بر این اساس می توان تراژدی را حد واسطی بین حماسه و رمان دانست.

به نظر لوکاچ زایش فلسفه با تبعید معانی، ارزشها و ذوات برتر به جهانی اصیل‌تر همراه است.در چنین وضعیتی ایده‌های اصیل[18] در جهانی دیگر تعریف می‌گردند و عالم به دو وجه تبدیل می‌گردد و عالم مثال[19] در جایی برتر و فراتر از این عالم تعریف می‌گردد.افلاطون[20] برخاسته از همین دوران و تمدن است و بر همین اساس نظام فلسفی‌اش را بر پایه صورت‌یابی و معنا‌دار ساختن جهان تدوین نمود. این همان یونانی است که در افلاطون‌گرایی با آن روبرو می‌شویم.افلاطون‌گرایی «ضد یونانی‌ترین» اندیشه‌هاست، چون معنا از تمدن بسته یونانی هجرت کرده و از این رو این رویداد با سرآغاز فلسفه مقارنت دارد.بنابراین «فلسفه به منزله شکلی از زندگی یا تعیین‌کننده شکل و مضمون آفرینش ادبی، همیشه نشانه گسست میان درون و بیرون است، گویای تفاوت ذاتی میان خود و جهان و ناسازگاری جان و کنش» (لوکاچ، 1394: 15) و علامت دمساز نبودن روح با عمل است. گزاف نیست اگر بگوییم زندگی فعال لوکاچ وقف التیام آن گسست شد.(جورج،1389: 10) از دید لوکاچ عصر حاضر بیش از هر زمان دیگری عصر فلسفه و نتیجتا عصر غفلت از خاستگاه‌ها و از ذات است.زیست جهان یونانی در این عصر معنا یافته است، ولی رشد هر چه بیشتر نظام فلسفی در این دوران باعث فاصله گرفتن از کنش و تجربه زیسته‌ای می‌شود که حاصل هم زمانی تکوینی صورت ادبی و هنری با زندگی و وحدت یا گسست ذات اصیل و زندگی بوده است.به همین علت است که در نقل قولی از نوالیس[21] می گوید:«فلسفه به راستی درد فراق است، آرزوی این که همه‌جا در خانه خود باشد.» (لوکاچ، 1394: 15)

جریان‌های مفهومی که زیربنا و سازنده صورتهای ادبی و هنری عصر خود هستند به مرور زمان دستخوش دگرگونی می شوند و بالطبع صورتهای حاصل نیز تغییر می یابند.زیبایی‌شناسی تکوینی عصر تمدن های بسته تدریجا به علت تبعید و هجرت معنا از زندگی به صورت ادبی تراژدی بدل می شود؛صورتی که نهایتا مرگ قهرمان را در پی دارد.به نظر لوکاچ دو گونه ادبی اصیل یعنی حماسه و تراژدی داریم و صورت ادبی رمان در حقیقت شکل تغییر یافته حماسه است.رمان حماسه جهانی بدون خداست که این جهان فاقد تمامیت است و معنای غایی در آن وجود ندارد و این معنا از زندگی جدا افتاده است.

مقالات پژوهشی هنردر دوران قدیم که عصر حماسه بوده است، زندگی جامعه زیر سلطه قدرت‌های اجتماعی در نیامده و فرد در آن زمان از کل معنوی که به آن تعلق دارد جدا نشده و در وحدت ذاتی با این کل به خودآگاهی می‌رسید.در دنیای معاصر و زمانه سیطره بورژوایی این وحدت جوهری با جامعه جداشده و انسان از آن کلیت جدا می‌گردد.بر این اساس انسان‌های معاصر «با هدف‌ها و موقعیت‌های شخصی خود از هدف‌های چنین کلیتی جدا می‌شوند؛ آنچه فرد انجام می‌دهد، برای خاطر خود، در مقام شخص، بر مبنای شخصیت خویش انجام می‌دهد و به همین سبب او فقط پاسخ‌گوی کردار خاص خود است و نه پاسخ گوی کارهای کل جوهری‌ای که به آن تعلق دارد.» (لوکاچ،1390 الف: 331)مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنربه نظر لوکاچ ابژه و متعلق شناسایی حماسه زندگی است و بر تمامیت زندگی‌ای صورت می بخشد که فی نفسه کامل شده و دارای تمامیت و وحدت است. ولی رمان با صورت بخشیدن در جستجوی کشف و ساختن تمامیت پنهان  زندگی است؛ تمامیتی که از زندگی رخت بر بسته است.(لوکاچ، 1394: 52)در نتیجه واضح و مبرهن است که محتواهای متفاوت، صورت‌های گوناگون را می‌آفریند که این اصل، اصل مهمی در نظام فکری لوکاچ است و در آثار گوناگونش به صورتهای مختلف دیده و لمس می‌شود. در همین راستا صورت‌های مختلف قهرمان را متناسب با جهان‌های گوناگون می‌توانیم مشاهده کنیم.

به نظر لوکاچ«قهرمان حماسه هرگز یک فرد نبوده است.همواره این واقعیت را خصوصیت اساسی حماسه دانسته‌اند که ابژه حماسه نه سرنوشت شخصی که سرنوشت جامعه است.»(همان: 85) اما قهرمان زاییده دنیای معاصر، فردی مساله دار است و اساسا زندگی چنین فرد مساله داری در صورت ادبی رمان روایت می شود. لوکاچ قهرمان رمان را این گونه معرفی می‌نماید:«راه‌پیمایی فرد مساله‌دار به سوی خویشتن خویش است، طی طریقی که فرد را از بندگی گنگ نسبت به واقعیتی کاملا ناهمگن و صرفا موجود و تهی از معنا، به شناختی روشن از خویشتن خویش رهنمون می‌شود.»(همان:‌75)مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرفرد مساله‌دار، جستجوگر است و آنچه او مى‏جوید، خود اوست. سفر او از اسارت در واقعیتى که برایش هیچ معنایى ندارد شروع مى‏شود و به معرفت نفس مى‏انجامد. ولى حتى آن هنگام که قهرمان به معرفت نفس رسیده باشد، تمایز میان چیزها آنگونه که هستند و آنگونه که باید باشند، باز هم وجود دارد.در چنین شرایطی «تقسیم‏بندى بین هست و باید پشت‏سر گذاشته نمى‏شود.آنچه قهرمان کشف مى‏کند این است که عالیترین ارمغان زندگى صرفا مى‏تواند بارقه‏اى از معنا باشد. به عبارت دیگر، رمان بیانگر این بصیرت است که معنا هیچ‏گاه نمى‏تواند تماما در واقعیت نفوذ کند. یعنی یکى از ویژگی‌هاى نوعى رمان باید کنایه (آیرونی)[22] باشد.»(پارکینسون، 1375: 229)

 

3.تمایز حماسه و درام؛ پیش درآمدی بر زایش رمان

مقالات پژوهشی هنرلوکاچ تفاوت حماسه و درام را در زمینه‌های مختلف بیان می‌کند و متعلق آگاهی‌ای که سبب‌ساز زایش صورتهای گوناگون ادبی می‌شوند را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.لوکاچ ابژه حماسه را منِ‌تجربی[23] می‌داند.به نظر لوکاچ هنگامی که قهرمان در پی سودمندی و برون‌گراییِ ذات خویش سفر را آغاز می‌کند، بایدبود[24]های خود را در عناصر ملموس زندگی واقعی باز می یابد.این بایدبودها در عالم بیرون تحقق دارند و به همین جهت است که تعامل و ارتباط قهرمان حماسه با زندگی و واقعیت، ارتباطی تجربی و عینی است.

مقالات پژوهشی هنراما در مقابل، ابژه درام منِ عقلانی[25] است.جان و روح در مواجهه با زندگی، بایدبود و آرمانهای خود را غایب می‌بیند.قهرمان درام و تراژدی در این مسیر، بایدبودها و آرمان های خود را در جهان دیگر، یعنی جهانی استعلایی و برتر می‌یابد و در زندگی مادی این جهانی سعی دارد تا با صورت مرگ خویشتن، جهان استعلایی و برتری را به نمایش بگذارد و بر آرمان‌ها و بایدبودهای خود که در جهان استعلایی هستند صحه بگذارد و آن را شاعرانه به نمایش در آورد.اگر قهرمان تراژدی صفات نمادین زندگی را می‌پذیرد فقط با این هدف است که بتواند در مراسم نمادین مرگ خویش جهان استعلایی را به نمایش گذارد.

مقالات پژوهشی هنرمن عقلانی قهرمان درام و هم من تجربی قهرمان حماسه، هر دو به شیوه‌‌های مختلف در‌ پی دست‌‌یابی به تمامیت‌‌اند. قهرمان تراژدی و درام در پی غیاب معنا و تمامیت در زندگی و وجود باید‌بودها در جهانی برتر و استعلایی، به گونه‌ای استعلایی از نو آن‌را در جهان درونی خود خلق می‌نماید؛ نتیجتا تمامیت در درام از خود صورت درام زایش می‌یابد.در مقابل، قهرمان حماسه در تجربه‌های ملموس و زندگی عینی و واقعی خود، هر موجودی را در جهان خارجی به اندازه‌ای بهره‌مند از تمامیت می‌داند و هر چه در سفر پیش می‌رود، تمامیت، خود را بر او پدیدار می‌سازد و در تجربه‌ای بی واسطه وحدت و تمامیت در برابر او نمایان می‌شود و همانگونه که پیش‌تر بیان شد، ارتباط قهرمان حماسه با زندگی و واقعیت، ارتباطی تجربی و عینی است و ابژه اشعار حماسی چیزی جز زندگی نیست. به همین سبب است که سنت بزرگ ادبیات حماسی وجود دارد.اما بر درام هرگز صفت بزرگ اطلاق نمی‌شود.(لوکاچ، 1394: 36و37)مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرمنِ تجربی حماسه هیچ‌گاه از زندگی در مقام واقعیتی تاریخی و عینی و سرشار از نظم و غنا فراتر نمی‌رود، به همین سبب است که به ورطه تخیل یا ادبیات غنایی و دراماتیک در نمی‌افتد. در همین راستا لوکاچ صورتِ حماسیِ تخیلی را شدنی نمی‌داند و معتقد است که هر کوششی در جهت حماسه تخیلی ضرورتا شکست می‌خورد.چرا که معتقد است چه از لحاظ عینی و چه از لحاظ ذهنی محدود به فرا رفتن از واقعیت تجربی و تعالی بخشیدن به آن‌هاست و در نتیجه به قلمرو شعر غنایی و درام فرو می‌غلتد. به نظر لوکاچ حماسه مولفه‌های زندگی را همان‌گونه که هستند به مدد صورت‌ ادبی خود نشان می‌دهد.شاعران حماسی در آن دوران نیازی نمی دیدند که برای ارائه واقعیت استعلایی به عنوان تنها چیز موجود، واقعیتِ تجربی را کنار گذارند.

مقالات پژوهشی هنربه بیان دیگر حماسه‌سرا زندگی را آن‌گونه که هست نمایش می‌دهد و صورت‌بندی می‌کند، صورتی که با معنا و محتوا تناسب دارد. حماسه، تمامیت و کلیت زندگی را بازتاب می‌داد، چرا که اساسا ابژه شعر حماسی زندگی است. اما رمان که به تعبیر هگل حماسه مدرن بورژوایی است، شکاف میان فرد و دنیا و جستجو و طلب معنا را نشان می‌دهد.حماسه وحدت ذهن و عین را نشان می‌دهد، اما رمان شکاف و انزوای ذهن از جهان.صورت جدید رمان در زایش دیالکتیکی خود از حماسه، بر خلاف حماسه که معنای تمامیت یافته را در خود داشت، به علت نیافتن معنای تمامیت یافته در زندگی به سمت و سوی درام و تراژدی تمایل می‌یابد(چرا که در درام و تراژدی نیز همانگونه که پیشتر ذکر آن رفت معنا و تمامیت از زندگی رخت بر بسته بود) و من عقلانی درام و تراژدی را وام می‌گیرد.یعنی بر خلاف حماسه که ابژه و متعلق شناسایی آن من تجربی بود، در رمان که صورت ادبی جدید جامعه بورژوایی است و بر آمده از بطن حماسه است، من عقلانی حاکم است.(لوکاچ، 1394: 35)مقالات پژوهشی هنر

 

4.زایش صورت ادبی رمان

نوع ارتباط سوژه آفریننده و نسبتی که با جهان و ساختارهای اجتماعی دارد، سبب ساز خلق صورت‌های ادبی و هنری جدید می‌شوند. به بیانی« قهرمان واقعی خود رمان نویس است که اگر‌چه نمی‌تواند ارزشهای جدید را آگاهانه بازشناسد و با آنها زندگی کند، اما می‌تواند به شکل ضمنی در اثر خود بگنجاند.» (اباذری،1377 :188)درام و تراژدی یونانی اگرچه مسیری بر خلاف حماسه دارد و تمامیتی که در دنیای حماسه موجود بود، اکنون دیگر مثل قبل وجود ندارد و قهرمان باید‌بودها و آرمانشهایش را در جهانی استعلایی و برتر جستجو می کند، اما همچنان در تمدن بسته و دایره‌وار قرار دارد. قهرمان درام و تراژدی یونانی، اگرچه به صورت مناسب و درخور جان خود، در زندگی عینی و ملموس دست نمی‌یابد، اما همواره در طلب چنین صورتی است و به سوی یک جهان استعلایی و زندگی درونی حرکت می‌کند.حماسه به هیچ‌گونه توضیح تکوینی نیاز ندارد، چون قهرمان حماسه با جهان و هستی در پیوند است و با صورتهایی مواجه هست که برای وی آشنا هستند و ماحصل سفری که در پی دارد، وصال به صورت و معنا است.

مقالات پژوهشی هنراما وضعیت در رمان بر‌عکس است.صورت ادبی رمان در نتیجه جدایی میان جان و جهان است، که آفریده می شود. رمان خصلت دردمندانه و اندوهگین قهرمان تراژدی را در خود دارد و همچون قهرمان حماسه که در سفر است، برای جستجوی معنا رهسپار سفری پرماجرا می‌شود و صورتهایی را  می‌بیند که برایش غریب و ناآشنا هستند و نهایتا بیم و اضطراب را با خود به همراه دارد و همین مسائل است که قهرمان را به فردی مساله‌دار و بغرنج تبدیل می‌کند. به عبارتی «انفعال قهرمان رمان از یک سو ضرورتی صوری است تا بتوان در پیرامون او و در برخورد با او، تمامی گستره تصویر جهان را به نمایش گذاشت، بر عکسِ درام که در آن قهرمان فعال، تمامیت گستره یک تضاد جامعه را به اوج خود می‌رساند.» (لوکاچ، 1390 الف: 334)در رمان انسان نه نزد خویش است و نه یکسره بیگانه. در مقابل، حماسه مبین هماهنگی هماهنگی و پیوست میان جان و جهان است؛ دنیایی که پاسخ‌ها، پیش از پرسش‌ها داده شده‌اند و معنا در زندگی حضور دارد.تراژدی صورت ناب انزواست و رمان مبین تقابل انسان با جهان وگسست میان جان و جهان است.جامعه‌ای که گسست جان و جهان در آن رخ داده، محمل صورت ادبی رمان است.به طور خلاصه می‌توان گفت«اندیشه اساسی نظریه رمان این فرض هگلی است که در جامعه مدرن بورژوایی وحدت قدیمی(یونانی) میان آگاهی و جهان، میان ذهن و عین، محو شده است.به نظر لوکاچ این وحدت به روشنی تمام در حماسه یونانی نمودار می‌شود.در دنیای هومر، در ایلیاد و ادیسه.رمان مدرن، بر عکس با گسست میان انسان و جهان مشخص می‌شود: با از خود بیگانگی.» (زیما،1390: 152)مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنربه نظر لوکاچ در دوران سیطره حماسه، مفهوم جستجویی که در دوران مدرن شاهد آن هستیم هنوز بوجود نیامده بود.بر عکس این جستجو در دوران مدرن دارای اهمیت کلیدی است.چون در زمانه مدرن به علت محوری شدن سوژه اندیشنده، جدایی انسان از جهان را شاهد هستیم.مطالعات لوکاچ در باب رمان، یعنی صورت ویژه و خاص زمانه مدرن تلاشی بر این مدعا است. «تضاد ژرف قهرمان و جهان، از نظرگاه دیالکتیکی وحدت اضداد، مستلزم وحدت است و اساس این وحدت، در تباهی قهرمان رمان و جهان تحقق می یابد.تباهی توام این دو، در مقایسه با ارزشهای راستینی است که مبنای اثر را تشکیل می‌دهند، اما در آن هیچ‌گاه حضوری آشکار پیدا نمی‌کنند.و البته خصلت مساله‌ساز(پروبلماتیک) چنین ارزشهایی است که موجد و معرف رمان به عنوان صورت ادبی است.ناگفته نماند که این ارزش‌های راستین هیچ‌گاه نه در آگاهی قهرمان رمان و نه در آگاهی نویسنده حضور آشکار ندارند.حضور آنها ضمنی است.» (فراروتی،1390: 196-197) لوکاچ درباره ارتباط ساز‌و‌کارهای جامعه معاصر و رمان می‌گوید:«شناخت خلاق از تضادهای حل نشده ای که نیروهای محرک جامعه سرمایه‌داری هستند، صرفا پیش فرض فرم رمان است و نه خود این فرم.»(لوکاچ، 1390 ب: 338) بنابراین رویکرد اصلی نظریه رمان در ربط دادن پیدایش رمان به ظهور فرهنگ بورژوایی در اروپا می‌باشد و می‌توان گفت رمان دست کم در بدو پیدایش‌اش، بیانی از ارزشهای بورژوایی است که گرانیگاه اصلی‌اش، فرد در حال تثبیت جایگاه خود در دنیایی رقابتی است.همچنین رمان عمیقا با روند گسترش فرهنگ مدرن همگام بوده است.(سیم،‌1382: 34)مقالات پژوهشی هنر

 

5.کلام آخر

در نهایت می توان این گونه جمع بندی و بیان نمود که لوکاچ حماسه را متعلق به دوران طفولیت بشر می‌داند، دوران طلایی که میان انسان و جهان پیرامون فاصله‌ای نیست و وحدت و پیوستگی وجود دارد، اما «روح رمان بلوغ مردانه است و ساختار مشخص مصالح آن گسیختگی و جدایی میان درون‌بود و ماجراست.»(لوکاچ، 1394: 81) بنابر این رمان در تقابل دو صورت ادبی خاص، در تقابل طفولیت جهان حماسه و سر به درون بردن تراژدی تعریف می‌گردد.مقالات پژوهشی هنر

به عبارتی صورت ادبی رمان در حد فاصل زیست‌جهان بیرونی(حماسه) و زیست‌جهان ذهنی(تراژدی) قرار گرفته است.از دید جهان گسسته عینی و فاقد تمامیت، صورت ادبی رمان بر عدم پختگی و کمال و از دید جهان ذهنی تراژیک به تسلیم در برابر بی‌معنایی جهان در نظر گرفته می‌شود. به بیانی دیگر «کمال دنیای رمان از نقطه نظر عینی، عدم کمال و از نقطه نظر تجربه ذهنی مترادف با تسلیم است.»(لوکاچ، 1394: 65) رمان حماسه‌ی دورانی است که تمامیت زندگی بی میانجی ارائه نمی‌شود و معنا از زندگی رخت بربسته است و با غیاب معنا مواجه هستیم.اما همچنان نویسنده و قهرمان رمان در طلب و تمنای معنا و کلیت زندگی است.لوکاچ جوامع آفریننده حماسه و رمان را این گونه معرفی و قیاس می‌کند:« نوع عصر حماسه با این واقعیت مشخص می‌شود که در آن هیچ مفهومی وجود ندارد که دال بر دنیای درون یا جستجوی روح از پی خود باشد.همچنین این عصر، عصری است که در آن الوهیت با آدمی آنچنان آشنا و نزدیک و به همان اندازه درک ناپذیر است که پدری برای طفلی کوچک.زندگی مدرن، همزمان با بسط و گسترش عظیم جهان، شکافی میان نفس و جهان به وجود آورده است که در عصر حماسه وجود نداشت.ما معنای زندگی یونانی را که کلیت بود، از بین برده ایم؛ کلیتی جهان شمول که در آن هیچ چیز به واقعیتی فراتر و خارجی اشاره نمی‌کرد.در مجموع انسان مدرن بر خلاف انسان دوره هومر، جهان را خانه خود نمی‌داند؛ و آن شکل ادبی که بیانگر این «بی‌خانمانی استعلایی» است، رمان است.» (پارکینسون،1375: 227-228)مقالات پژوهشی هنر

 

نتیجه گیری:

چنانچه بیان شد از دیدگاه لوکاچ بین ساختارهای اجتماعی و ساختارهای ادبی هر دوره ارتباط معناداری وجود دارد و هر جامعه‌ای صورت ادبی ویژه خود را خلق می‌کند.این دیدگاه، اصل مهمی در نظام فکری لوکاچ است و بر اساس این آموزه، صورت‌های ادبی را تعریف و طبقه بندی کرده و ویژگی‌های آنها را بیان می‌کند.حماسه و رمان دو صورت ادبی مورد مطالعه لوکاچ است که به نظر وی حماسه زاییده دوران باستان و رمان متلعق به دوران معاصر است.از دید لوکاچ هر دو صورت ادبی سعی در دست‌یابی به تمامیت دارند و در دوران باستان که تمدن پیوسته و منسجم است و بین جان و جهان ارتباط وجود دارد، صورت ادبی حماسه زایش می‌یابد و معنا همچنان وجود دارد و تمامیت زندگی همواره برقرار است.اما رمان، صورت ادبی دوران معاصر بیانگر بی‌خانمانی استعلایی و مبین دورانی است که بین جان و جهان شکاف ایجاد شده و بین فرد و جامعه مغاک پر ناشدنی پدید آمده‌است.در این دوران است که معنا از زندگی رخت بربسته و فرد در جستجوی معنای زندگی و تمامیت بر می‌آید و همواره رهسپار سفر می‌شود. اگر قهرمان حماسه رهسپار سفر می‌شود، تمامیت زندگی بر او پدیدار می‌شود، چون پیوند افراد و جامعه گسسته نشده و در یک دایره بسته‌ای به سر می‌برند.اما در دوران معاصر کلیت و معنا هر‌چه بیشتر از دسترس خارج شده و قهرمان رمان در طی این جستجو از دست‌یابی به کلیت و آرمان‌ها نا‌امید شده و همین امر منجر به پیدایش قهرمان مساله‌دار می‌شود. به همین دلیل است که جستجوی فرد مساله‌دار، از ویژگی‌های مهم رمان است.به طور کلی می‌توان بیان نمود که با تغییر در ساز و کارهای جامعه، صورت ادبی متناسب با آن تغییر می‌کند و بالطبع هر صورت ادبی روایتگر و مبین شرایط آن جامعه است و ویژگی‌ها و مختصات آن جامعه را به همراه دارد.به بیانی ادبیات در پی صورت‌بخشیدن به شرایط جامعه و بیان ویژگی‌های آن است./مقالات پژوهشی هنر

کتابنامه

مقالات پژوهشی هنراباذری، یوسف. 1377ش، خرد جامعه شناسی، تهران: طرح نو.مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنراحمدی، بابک.1387ش، حقیقت و زیبایی، تهران: مرکز.مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرجورج، امری.1389ش، جورج لوکاچ، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: ماهی.مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرژیمنز، مارک.1393ش، زیبایی شناسی چیست؟، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، تهران: ماهی.مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرسیم، استوارت.1382ش، نظریه انتقادی قدم اول، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: شیرازه.مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرلوکاچ، جورج.1394ش، نظریه رمان، ترجمه حسن مرتضوی، تهران: آشیان.مقالات پژوهشی هنر

مقالات

مقالات پژوهشی هنرلوکاچ، جورج.1390ش، الف، «رمان از نظر‌گاه هگل»، درآمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات، گزیده و ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: نقش جهان مهر، صص319-326/مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرلوکاچ، جورج.1390ش، ب، « فرم ویژه رمان»، در‌آمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات، گزیده و ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: نقش جهان مهر، صص335-346/مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرپارکینسون، جی. 1375ش، «لوکاچ و جامعه‌شناسی ادبیات»، ترجمه هاله لاجوردی، فصلنامه ارغنون(درباره رمان)، شماره 9 و 10، سال سوم، صص 221-238/مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرایوتادیه، ژان.1390ش، «جامعه‌شناسی ادبیات و بنیانگذاران آن»، درآمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات، گزیده و ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: نقش جهان مهر، صص 81-95/مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرزیما، پیرو .1390ش، «از لوکاچ تا گلدمن: دفاع از جامعه‌شناسی رمان»، در‌آمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات، گزیده و ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: نقش جهان مهر، صص151-162/مقالات پژوهشی هنر

مقالات پژوهشی هنرفراروتی، فرانکو.1390ش، «لوکاچ، گلدمن و جامعه‌شناسی رمان»، در‌آمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات، گزیده و ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: نقش جهان مهر، صص195-202/مقالات پژوهشی هنر

[1] مقالات پژوهشی هنریکی از مفاهیم کلیدی اندیشه لوکاچ مفهوم تمامیت(کلیت) است که لوکاچ این مفهوم را از هگل به وام می‌گیرد. به اعتقاد هگل راه رسیدن به کمال، دست‌یابی به تمامیت و کلیت است.تمامیتی که مد نظر لوکاچ است وحدت و هماهنگی آدمی با جهان است که در یونان، نمونه اعلی تمدن بسته دیده می شود و در این دوران زندگی دارای معنی است.

[2] Georg Wilhelm Friedrich Hegel.)1770-1831)فیلسوف و ایده آلیسم بزرگ آلمانی که لوکاچ از وی بسیار تاثیر پذیرفت./مقالات پژوهشی هنر

[3] subject/مقالات پژوهشی هنر

[4] object/مقالات پژوهشی هنر

[5] Immanuel Kant.(1724-1804)فیلسوف برجسته دوران مدرن که لوکاچ در دوره ابتدایی تفکرش از وی تاثیر پذیرفت./مقالات پژوهشی هنر

[6] Theory of Novel/مقالات پژوهشی هنر

[7] Continuing civilization/مقالات پژوهشی هنر

[8] Form/مقالات پژوهشی هنر

[9] utopia/مقالات پژوهشی هنر

[10] A priori/مقالات پژوهشی هنر

[11] Formative aesthetics/مقالات پژوهشی هنر

[12] Transcendental place/مقالات پژوهشی هنر

[13] René Descartes.(1596-1650) فیلسوف بزرگ دوره رنسانس و از بنیانگذاران فلسفه جدید/مقالات پژوهشی هنر

[14] Duelism/مقالات پژوهشی هنر

[15] Problematic/مقالات پژوهشی هنر

[16] Phenomenal appearance/مقالات پژوهشی هنر

[17] Truth in itself/مقالات پژوهشی هنر

[18]Original ideas/مقالات پژوهشی هنر

[19] Ideal world/مقالات پژوهشی هنر

[20] Plato.(427BC-348AD)فیلسوف بزرگ یونان باستان/مقالات پژوهشی هنر

[21] Novalis.(1772-1801) شاعر و فیلسوف آلمانی/مقالات پژوهشی هنر

[22] irony/مقالات پژوهشی هنر

[23] Empirical I/مقالات پژوهشی هنر

[24] facticity/مقالات پژوهشی هنر

[25] Rational I/مقالات پژوهشی هنر

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://darolfunun.com/?p=6600
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین
برچسب ها:

نظرات

0 نظر در مورد مجموعه مقالات پژوهشی هنر 1060

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.

× سوالی دارید؟