رسانه،تلویزیون و مقوله تالیف
استفاده از رسانه ها به شکل های متعدد با زندگی روزمره عجین شده است.
این مسأله به ویژه درباره تلویزیون که ملازم همیشگی زندگی خانوادگی است مصداق دارد.
جیمز لال گونه شناسی ای از کاربردهای اجتماعی تلویزیون را با استفاده از روش استفاده از روش مشاهده مشارکتی در خانواده ها
ارائه کرده است.
نوع اول همان استفاده اجتماعی ساتاری است
و اشاره به شیوه های متعددی را دارد که رسانه ها چهارچوب زمانی را برای فعالیت های روزانه ارائه میکنند.
این همان است که مندلسون از آن به عنوان کارکرد رادیو برای چارچوب دادن به روز نام برد.
در چنین وضعی رسانه ها جایگاه خاصی در ساعات خاصی از زندگی روزانه مردم را به خود اختصاص داده است و انجام سایر امور روزانه را
تحت تأثیر قرار میدهد.
نوع دوم، مناسباتی است و شامل کاربرد محتوا(مانند پول در تجارت)
برای گفت و گوها و وسیله ای برای تسهیل تماس های اجتماعی غیررسمی و یا رسمی.
گونه سوم با اصطلاحات «پایبندی و اجتناب» مشخص شده است
و اشاره به پویایی های پر نوسان روابط اجتماعی دارد که ناشی از تمایل مردم و یا جدایی از آنهایی، که در فضا و مکان دیگری زندگی
می کنند، می شود.
گونه دیگر استفاده از نظریه لال، یادگیری اجتماعی است
که شامل حوزه گسترده ای از ابعاد جامعه پذیری استفاده از رسانه ماننداقتباس الگوهای نقش خاص وی شود.
نوع دیگر نیز تحت عنوان توانایی تسلط مشخص شده است.
این نوع، اشاره به قدرت اجتماعی مربوط به کنترل کاربرد رسانه در درون خانه و خانواده دارد و شامل حق تصمیمگیری درباره انتخاب
رسانه و محتواست.
اینگونه همچنین به کاربردهای اطلاعات و تخصص های برگرفته از رسانه ها در تبدیل شدن فرد به رهبر فکری در تماس های
اجتماعی اش دارد. رسانه با حضور خود در زندگی روزمره میتواند حوزه های زندگی را دگرگون کند.
رسانه ها حوزه های خصوصی را به عمومی و عمومی را به خصوصی تبدیل میکند.
در عرصه های فرهنگی نیز وسایل ارتباط جمعی میتواند نقش و کارکردهای موثری داشته باشد.
از مسئولیت فرهنگسازی گرفته تا ترویج، تقویت و نهادینه سازی آموزه ها، باورها و رفتارهای خاص و مطلوب در جامعه.
مخصوصا رادیو، تلویزیون و سینما در میان وسایل ارتباط جمعی، ظرفیت و توان فوق العاده ای در تولید و مصرف الگوهایی فرهنگی دارد
و آنها را به راحتی از طریق تولید و نشر برنامه های خاص میتواند در حرکت های فرهنگی جامعه جهت دهی نماید.
ترویج انواع مدل های لباس، چگونگی تعامل و رفتار متقابل شهروندان، طرز حرکات و حرف زدن، شیوه مصرف و زندگی کردن، خودباوری های
فردی و اجتماعی، تقویت روحیه همبستگی و اتحاد، ترغیب شهروندان به تطبیق و رعایت مقررات جامعه، تلاش جهت بارور ساختن فرهنگ
بومی و خرده فرهنگ هایی موجود در یک جامعه و غیره مواردی است که در عمل اثرات آن از طریق این وسایل تجربه و درک شده است و
وضوح و روشنی این تأثیرگذاری ها به حدی میباشد که به استدلال نیاز ندارد.
نقش های متفاوت رسانه ها
رسانه ها ، گذشته از اولویت گذاری رسانه در راستای چشم انداز توسعه ؛ نقش های متفاوتی را بازی نمایند .
در اینجا به چند نقش توجه می شود :
نقش نورافکن
چنانچه در مباحث نظری آمده رسانه ها می توانند نقش نورافکن را بازی نمایند.
از یک طرف به طرح سوژه های مناسب در راستای نیازهای توسعه ای و چشم انداز بپردازند و از طرف دیگر به برجسته نمودن نیازهای
توسعه ای در جامعه بپردازند .
نیازهایی که بر اساس مطالعات اساسی در چشم انداز توسعه به ابعاد مختلف از قبیل اصلاحات نظام اداری ، پیوستن به بازارهای جهانی ،
اصلاح فرهنگ عمومی ، کاهش تصدی گری دولت ، ایجاد بنیاد نخبگان اشاره کرد . دامن زدن به رشد و بالندگی جامعه از جمله موارد دیگری
است که رسانه ها می توانند به آن بپردازند .
رشد و بالندگی در راستای برنامه های توسعه فقط محدود به حوزۀ نهادهای دولتی و سیستم های رسمی جامعه نیست .
رسانه ها بایستی با توجه به نیازهای عصری ، مشارکت همگانی را در جامعه ترویج نمایند .
رسانه ها می توانند در قالب برنامه های سالانه به دولت ها هشدار داده تا با رویکرد سیستمی به پدیدۀ انحراف توجه نمایند .
پدیدۀ انحراف به این معنی است که دولت در اجرای برنامه های توسعه در افق ۲۰ ساله تا چه حد از اجرای برنامه ها و کیفیت بخشی
به امور وزندگی مردم عدول کرده است .موارد فوق بخشی از نقش نورافکن رسانه هاست .
نقش فرهنگسازی
رسانه ، گذشته از آنکه خود یک فرهنگ غالبی را ترویج می کند ، از عناصر فرهنگ ساز است .
رسانه ها ، آینۀ تمام و کمال فرهنگی کلی جامعه می باشند ” ( آغاز و جعفرنژاد ، ۱۳۸۹ ) و نقش فرهنگ سازی و همبستگی اجتماعی در
ذات یک رسانه نهفته است .
رسانه ها ، با انعکاس داده های فرهنگی یک جامعه بایستی کوشش کنند که مینیاتوری از فرهنگ کلی جامعه باشند .
سیاست فرهنگ گرا بایستی در رسانه در دستور کار قرار گیرد تا بتوان انتظار داشت ، نقش اساسی در راستای توسعه دارند .
رسانه ها ، با ایجاد روابط پویا با عناصر گوناگون نظام اجتماعی و فرهنگی ، به انباشت حافظه های اجتماعی و فرهنگی جامعه کمک کرده و
فرهنگ را شکل می دهند .
رسانه ها به عنوان پل ارتباطی میان نخبگان و جامعه ، نقش آفرینش فرهنگی را بازی نموده و مشارکت اجتماعی را نهادینه می سازند .
فرهنگ ، تجمل نیست بلکه کلیتی است که تمامی ابعاد زندگی را در بر می گیرد
و رسانه ها با سیطرۀ کامل بر همۀ ابعاد زندگی اجتماعی،خلوت خانه ها را پر کرده و اثرات هاله ای آن بر همۀ امور پیداست و رفتارهای
غالب اجتماعی را شکل می دهند.
رسانه ها بایستی با گسترش و تصریح آفرینندگی در جامعه ، به پویایی جامعه کمک نموده و نقش اساسی خویش را در بستر
فراهم سازند.
ارتقاء کیفیت زندگی که در ابعاد روانی ، اجتماعی و جسمانی ملاحظه می شود و مراقبت از این ابعاد در عصر حاضر و حفظ هویت
انسانی در هجوم بی رویه تکنولوژی از اساسی ترین نقش هایی است که در رسانه ها در جهت پویایی نظام اجتماعی می توانند
بعهده گیرند .
تکنولوژی رسانه ای در جامعۀ امروزی به رواج الگوهایی رفتاری مشابه و همسان سلیقه ها منجر شده و یک نوع بی ریشگی را در
زندگی آدمیان دامن زده است لذا رسانه های توسعه مدار در راستای توسعه کشور می توانند با حفظ و احیای هویت فردی و فرهنگی هر
کشور به پویایی اجتماعی دامن بزنند .
آشفتگی و انحرافات و آسیب ها در کشورهای جهان سوم چندین برابر کشورهای پیشرفته است
و یک نوع ایستایی در حوزۀ ارزش ها و باورها به وضوح پیداست ، لذا رسانه ها می توانند با اتخاذ سیاست پویایی اجتماعی در جهت
بازگشت به سرچشمه های اصیل فرهنگی وقومی همت گمارند.
عصر ما ، عصر تغییر و تحول است . هیچ عصری این همه دگرگونیهای فزاینده و شتابگیر را تجربه نکرده است .
رسانه ها بایستی آموزش تغییر را برای بقاء ” ما ” فراهم سازند . ”
باید بیاموزیم که در جهان متغیر معاصر ، چگونه خودمان را حفظ کنیم واینکه به کمک نیروی خلافۀ خود برای مشکلات روز افزون پاسخ های مناسبی بیابیم.
مدیریت تغییر و تحول از اساس فعالیت هایی است که بایستی در رسانه مورد توجه قرار گیرد ،
وگرنه تحلیل محتوای رسانه ها در کشور ما نشان می دهد که این نقش رسانه در راستای نیازهای توسعه ای مدیریت نشده است!
فرامرز رفیع پور ( ۱۳۸۸) با تحلیل محتوای چند برنامۀ تلویزیونی ، سینمایی و مطبوعات نشان می دهد که تاچه اندازه وسایل ارتباط
جمعی نقش اساسی در تغییر ارزش های جامعه داشته اند . و برعکس اثرات منفی این رسانه ها در ایران در بین سال های ۱۳۸۵ تا
۱۳۹۰ به بعد بیشتر بوده است .
وی با بررسی و تحلیل اثرات تلویزیون ، سینما و مطبوعات نشان داد رسانه ها نقش اساسی در تغییرات اجتماعی داشته اند و نتیجۀ این
فرایند ، افزایش آشفتگی اجتماعی (social Anomie) ، تخریب ساختار اجتماعی ، کاهش اعتماد اجتماعی بوده است .
تحلیل محتوای چند سریال تلویزیونی توسط ایشان و همکاران وی نشان می دهد که در تلویزیون در بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ به بعد ،
سریال های سال ۱۳۸۵ در جهت ترویج و تثبیت ارزش های انقلابی ، مذهبی ، کاهش نابرابری و وحدت و انسجام بین مردم بوده است ،
در صورتیکه تحلیل سریال های سال ۱۳۸۰ به بعد که در عین حال پر بیننده هم بوده اند ، ارزش های مادی ونابرابری را رواج داده اند .
در سریال های ۱۳۸۰ به بعد ارزش های سرمایه داری ، مادی گرایی و تجمل گرایی ، در پوشش مذهب ، اشاعه داده می شود .
نقش تعاملی
رسانه ها در عصر حاضر در تعامل کامل با دیگر بخشهای جامعه هستند . این نقش اثر اساسی در پیشبرد اهداف توسعه ای جامعه دارند .
رسانه ها با شناخت چشم انداز توسعه ، شکاف های موجود را در برنامه ریزی شناسایی کرده و در تعامل کامل با بخش های مورد نظر و یا
عقب افتاده می باشند .
بطور مثال اگر جذب سرمایه در حوزۀ اقتصاد با موانعی اساسی از طرف دولت مواجه است ، رسانه ها می توانند در تعامل با حوزۀ اقتصادی
این خلاء ها را پر نمایند .
پیشگیری از بسیاری از مشکلات جامعه و عقب ماندگی های ناشی از بی تفاوتی در پیشبرد برنامه های توسعه ای در قالب چشم انداز،
فقط از طریق نقش های تعاملی است که اثر گذار است .
رسانه ها تنها در تعامل با بخش های مختلف جامعه می توانند ، در فرایند توسعه تسهیل ایجاد نموده و افق را در نظر داشته باشند.
نقش کنترلی رسانه ها
رسانه ها ، گذشته از اطلاع رسانی و فرهنگ سازی در راستای توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور ، نقش کنترل کننده و تنظیم کنندۀ
اساسی را در حوزۀ توسعه می توانند بازی کنند . متأسفانه مدیریت توسعه در جامعه دچار آسیب های فراوانی شده است .
تا مادامی که مشکلی در حوزۀ افکار عمومی طرح نشود ، رخوت و سستی بعضی از مدیران باعث کندی امر توسعه می شود ، لذا
رسانه ها می توانند ، نقش کنترل کنندۀ بسیار مناسبی در جهت پیشبرد برنامه ها باشند . پیشبرد برنامه ها باشند .
گاهی شنیده می شود ،” تا اتفاقی صورت نگیرد ، حرکتی انجام نمی پذیرد” ، این امر به این معنی است که مدیریت توسعه در پیشبرد
چشم انداز گاهی به عمد یا به سهو سلیقه ای عمل می نماید ، لذا جا دارد ،رسانه ها نقش کنترل کننده و هم تسریع کننده را بازی نمایند .
پر واضح است ، رسانه هایی که تنها سیاست ارشادی را بر عهده می گیرند و منبع تغذیه بودجه آنها از طرف دولت است با موانع و
تنگناهای بسیار زیادی مواجه اند .
رسانه های جمعی تنها در صورتی می توانند ایفاگر رسالت اساسی خویش در راستای چشم انداز توسعه جامعه باشند ، که هم از چتر
حمایتی دولت بیرون آیند و هم اینکه نهادهایی در جامعه باشند که از وجود سیستم های فشار آور بر رسانه جلوگیری نمایند .
رسانه های محافظه کار حتی از طرح سئوالات اساسی به دُوَل وقت ناتوانند ، تا چه رسد به اینکه توانایی
اولویت گذاری و نقش نورافکن را داشته باشند .
اطلاع رسانی که تخصیص حقوق را دررسانه تغییر میدهددر رسانه های محافظه کار شکل نامطلوب به خود گرفته و زمینه فساد در جامعه را
فراهم می سازد رسانه های محافظه کار ، نه تنها توانایی نقد سالم و پیشبرندۀ دول را ندارند ، بلکه در مسیر تولید همیشه تحت فشار
هستند و مصالح و مطامع حزبی و جناحی بر اهداف جمعی و منافع ملی می چربد.
استفاده فراگیر و مستمر از رسانه تلویزیون به طور حتم نقش مهم و عمده ای در شکل گیری یا تقویت افکار و عقاید و نگرش های جامعه
ایفا خواهد کرد.
همچنین رسانه تلویزیون از طریق ارائه هنجارهای اجتماعی، مخاطبان را با الگوهایی از روابط انسانی و اجتماعی و به طور کلی
سبک زندگی آشنا میکند، به عبارتی مخاطبان به وسیله تصاویر تلویزیونی از تأثیراتی مانند همنوایی یا همرنگی با جماعت، تقلید،
تبعیت، همانندسازی،جامعه پذیری و درونی کردن برخوردار میشوند به طوری که آنها(مخاطبان) با توجه به وجود پیچیدگیها و مشکلات
مختلف در زمینه مسائل اجتماعی و فرهنگی خود، میتوانند نحوه روابط انسانی و اجتماعی را از برنامه های تلویزیون بیاموزند و سبک
زندگی خود را شکل دهند.
یکی از برنامه های تلویزیونی که بینندگان را بیشتر معرض این تأثیرات قرار میدهد، سریالها هستند که طی سالهای اخیر به نسبت
گذشته تعداد بیشتری از آنها تهیه و پخش شده و در آنها بیشتر مسائل خانوادگی و اجتماعی جامعه امروز مطرح و بیان میشود.
تلویزیون اکنون بخشی از محیط و زندگی روزمره شده است. مردم امروز وقت زیادی از زندگی روزمره خود را صرف استفاده از این رسانه
میکنند و تلویزیون از این طریق به زندگی روزمره ما شکل میدهند. چرا که زمان و مکان را در زندگی ما تسخیر کرده اند.
امروزه مردم کارهای دیگر خود را به نحوی تنظیم میکنند که بتوانند از برنامه های تلویزیون استفاده کنند و این همان «ارائه دادن چارچوب
زمان» به مخاطب است که رسانه آن را انجام میدهد به نحوی که انجام سایر امور روزانه را تحت تأثیر قرار میدهد.
برای رسانه ها در زندگی روزمره چهار نقش کلی قائل شده اند:
۱-رسانه ها به فرایند ساخته شدن هویت کمک میکنند.
مردم از طریق رسانه ها انگیزه پیدا میکنند تا درباره این موضوع که آنها میخواهند
چه کسی باشند یا بشوند فکر کنند.
۲-رسانه ها به فرایند معنا یا بی معنا کمک میکنند.
در جهانی که به طور روزافزون پیچیده تر میشود و در جایی که حوادث و رخدادهای دور
دست بسیار پراهمیت میشوند بیشتر ما برای معنی کردن جهان به رسانه های همگانی متکی شده ایم.
۳-رسانه ها برای مردم لذت بخش هستند.
این لذت میتواند از استفاده مستقیم محتوای یک رسانه خاص باشد که از منظر زیبایی شناسی است و یا غیرمستقیم هنگام گفتگو با دیگران صورت میگیرد.
۴-رسانه ها به ساختمند شدن زندگی روزمره کمک میکند.
زندگی روزمره مبتنی بر عادتهاست و از رسانه ها برای عادت بخشیدن به زندگی استفاده میشود.
تلویزیون ، جعبه جادو
تلویزیون رسانه پرسیطره ای است که اثرات سرریزکننده آن بر کسی پوشیده نیست و به صورت معیار نهایی در آمده است که بینندگان
و غیربینندگان هر دو با بخش زیادی از محتوای آن آشنایند.
پیدایش تلویزیون رویداد بسیار جالبی بوده است و شاید این وسیله بهتر از هریک از رسانه های جمعی دیگر پیشرفت هایی را که در امر
ارتباط پدید آمد ، در خود خلاصه می کند .
امروزه اگر هر یک از ما را مجبور کنند که هر روز دو یا سه ساعت را برای فعالیت جدیدی کنار بگذاریم، احتمالا از این شرط به عنوان دخالتی
غیر قابل تحمل در زندگی برنامه ریزی شده خود رنجیده می شویم .
این کار مستلزم دگرگونی های عمیق و وسیع از جانب ماست . این دقیقا همان کاری است که تلویزیون انجام داده است .
تلویزیون همانند شخصی فضول وارد زندگی ما شده است .
زندگی هایی که پیش از این نیز پر مشغله به نظر می آمدند.
علت محبوبیت تلویزیون این است که سرگرمی و مشغله زیادی را برای بیننده با هزینه ای بسیار پایین و با زحمتی ناچیز فراهم می کند .
به طوری که تقریباً به اندازه گوش کردن به رادیو راحت و کم هزینه است .
تلویزیون توانسته است زندگی احساسی و روند ذهنی ما را دگرگون کند به طوری که حتی سلیقه های بشر به دنبال آن با تغییرات زیادی
روبرو شده اند .
این تاثیرات را نه تنها در زبان و نحوه آموزش آن مشاهده می کنیم ، بلکه خط تولید اتومبیلها نیز بی اثر از آن نیست .
پس از پدیداری تلویزیون دیگر کسی صرفاً به یادگیری کتابی اکتفا نمی کند و همه بر این عقیده هستند که باید زبان را شنید و حرف زد
و به دنبال بروز همین فکر برنامه های مختلف آموزشی با روشهای تازه سریعاً پای به عرصه وجود نهادند .
تلویزیون ، اکنون واژه ای ضروری و با اهمیت در زندگی ما می باشد .
اختراعی که در سال ۱۹۳۰ در قرن بیستم پا به عرصه وجود گذاشت ؛و کمتر از یک قرن توانسته است جای همه رسانه های دیگر را در
نظر سنجی های انجام شده بگیرد و خلوت خالی خانه ما را پر نماید.
یک تصویر تلویزیونی به نحوی ارائه می شود که با فیلم وعکس تفاوت دارد . به عبارت دیگر حالت یک گشتالت غیر بیانی و ارائه کننده
موقعیت اشکال را داراست .
طی یک برنامه تلویزیونی ، بیننده حکم یک هدف را پیدا می کند که به طور مداوم توسط نقاط روشنی که از تلویزیون ساطعمی شود ، مورد
بمباران قرار می گیرد .
در یک تصویر تلویزیونی انسان ناچار است که هر لحظه آنچه را که می بیند در ذهن خود تکمیل کند و باصطلاح نقاط خالی آن را پر کند و در
این راه از تمامی حواس بالقوه خود حتی لامسه بهره می گیرد زیرا این حس بیش از آنکه رابطه ای ساده میان پوست بدن و یک شی ء
باشد ارتباطی میان فعل و انفعالات سایر حواس انسان است .
تلویزیون با تمامی امکاناتش ( صوتی و تصویری ) آمیزه ای از واقعیت و خیال پدید می آورد که شرایط زندگی انسان را با تمام وجود و
اشکالش به نمایش می گذارد .
از دیدگاه دالگرن (۱۳۹۰)، تلویزیون از واقعیت تقلید می کند و این موضوع ،کلید درک لذتی است که در تماشای تلویزیون نهفته است .
لذت ناشی از تجربه کردن تلویزیون را می توان بر اساس فرایندهای تعاملی تلویزیون با مخاطبانش – یعنی کار ذهنی که بینندگان
روی برنامه ها انجام می دهند درک کرد .
گروهی از محققان معتقدند که ” تلویزیون آن قدر هیجان عرضه می کندکه بقیه جوانب زندگی به نظر کودکان و نوجوانان کسل کننده می آید.
به قول “شرام “و همکارانش ، کودکان و نوجوانان رسانه را پلی می دانند که بر خلاء موجود بین آنچه باید انجام شود و آنچه او می خواهد
انجام دهد یا جایگزینی برای رفتارهایی که نیاز به فعالیت ، ابتکار و کوشش دارد .
به اعتقاد آنها ، نباید در دام داوریهای ارزشی در مورد نحوه استفاده کودکان و نوجوانان از تلویزیون افتاد .
دامی که استفاده از تلویزیون برای کسب اطلاع را خوب و برای سرگرمی را بد می داند .
قدرت تلویزیون در ارائه تصاویر زنده و مهیج بی همتاست .
قدرت تلویزیون در مهیج کردن رویدادها موضوعی است در خور توجه و تعمق تا استدلال های مجاب کننده و گاه زنده جای خود را به
داستانهای صرفا زنده و تکان دهنده ندهند .
پروفسور مولانا ، استاد علوم ارتباطات در پیرامون جریان بین المللی تلویزیون به مسئله نقش و هنرهای آن بر بینندگان اطراف و اکناف جهان
اشاره می کند و ذکر می نماید که در همین حوزه است که مسئله ارزشها و اولویتها در پژوهش ها غالباً مد نظر قرار داده می شود .
تلویزیون دارای خصوصیاتی است که آن را از سایر رسانه ها و روش های اطلاعاتی متمایز می کند اول آنکه تلویزیون همزمان دو حس بینایی
و شنوایی را متاثر می کند .
و همین ویژگی آن را در جایگاهی برتر از رادیو و مطبوعات قرار می دهد.
دوم اینکه تلویزیون قادر است اخبار داغ را با سرعت بالا به اطلاع بینندگانش برساند .
از این نظر تنها رادیو می تواند با این رسانه به رقابت برخیزد.
سوم ، یک برنامه تلویزیونی برای رسیدن به نظر مخاطب خود نیازی به واسطه ندارد . مطبوعات احتیاج به خدمات پستی دارند ، فیلم
مستلزم به سالن نمایش است ، اما تلویزیون و رادیو برنامه هایش را بدون واسطه به خانه مخاطبین خود می برد.چهارم تلویزیون قادر است
همزمان تعداد کثیری بیننده را زیر پوشش قرار دهد.پنجم ، تلویزیون به علت ارتباط مستقیم و فوری با بیننده و نشان دادن رویدادها به
هنگام وقوع رسانه ای است غیر قابل .
همه این برتریها نمایانگر این نکته است که تلویزیون نه تنها یک وسیله خبری و اطلاعاتی است بلکه رسانه ای است که
تمامی ویژگیهای سایر رسانه ها را گرد آورده و آنها را دگرگون و تلفیق کرده است .
تالیف در تلویزیون
تلویزیون به عنوان رسانهای فراگیر در سطح فرهنگ عمومی جوامع، از ابتدای تاریخ تکوین و تکامل خود، در بسیاری موارد وامدار سینما بوده
است. گستردگی سبکهای بیانی در سینما طی سالهای آغازین قرن بیستم به حدی متکامل و نظرگیر بود که تلویزیون برای ارائه درام
های مطلوب تلویزیونی، چشم به الگوهای سینمایی داشت.
اما تفاوت این دو مدیومِ قدرتمند و فراگیر قرن بیستم، در طراحی و تألیف محتوی و ساختارهای بیانی بود.
در سینما این امر بر عهده مولف اصلی آن، کارگردان بود و در تلویزیون این مقام را تهیهکننده بر عهده داشت.
اگر چه بحث بنیادین نظریه مولف تا سالهای پایانی دهه چهل میلادی توسط فرانسویها و به ویژه آندره بازن و فرانسوا تروفو به تعویق افتاد،
اما ویژگیهای بارز و کلیدی تالیف در سینما و تلویزیون، همچنان بر عهده کارگردانان در سینما و تهیهکنندگان در تلویزیون بوده و میباشد.
تاریخ تلویزیون، مدیون تهیه کنندگان خلاق برنامههای تلویزیونی است که توانستهاند برنامههای نمونهای طراحی نموده و میزان گیرایی و
قدرت مدیوم را کشف نمایند.
در دهههای اخیر به دلائل گوناگون ازجمله ظهور شبکههای اینترنتی وماهواره ای، تولید سریال ها با گستردگی تجاری خارقالعادهای
مواجه شدند.
میتوان گفت تلویزیون توانسته گوی سبقت را از سینما برباید و از طریق تولید مجموعههای نمایشی جذاب و غالباً بلند مدت،
مخاطب عام جهانی را به سوی خود بکشاند.
ترکیب دو عامل تهیهکننده حرفهای به عنوان مدیر اجرایی پروژههای تلویزیونی و نیز مولف اصلیِ محتوا و شخصیتهای نمایشی در قالب
فردی تحت عنوان خالق، حضور پیدا کرد که نقشی اساسی در یکپارچگی ساختاری و تماتیک سریالهای بلند تلویزیونی داشت.
به لحاظ اقتصادی و فرهنگی و نیز استراتژیک، حضور این فرد تضمین کننده تداوم موفقیتآمیز و مقرون به صرفهگی سریالها و تولید
ادامههای آن محسوب میشود.
ساختار کاملاً منسجم و یکپارچه سریالهای نمایشی موفق در دنیا که با کارگردانان و عوامل متعدد و جداگانه تولید میشوند،
بر عهده این فرد است.
اما درتلویزیون ایران، چنین ساختاری چندان جا افتاده نیست و ضررهای فراوان مالی و استراتژیک آن، قابل ارزیابی و تشخیص است.
لذا پرداختن به این مقوله کاملاً ضروری به نظر میرسد.
چرا که علیرغم حجم بالای تولیدات نمایشی در تلویزیون ایران، چنین انسجامی در تمها و ساختارهای تولیدی موجود نیست.
از آنجا که وجه بارز و ساختاریافته سبکهای نمایشی و روائی در قصه گویی سینمایی و تلویزیونی بر عهده مولف است، لذا نقش ویژه
تهیهکنندگان در مجموعه های نمایشی تلویزیونی نقشی تعیین کننده است.
میزان موفقیت و اقبال عمومی آثار نمایشی در تلویزیون قطعاً در رابطه مستقیم با نگاه خاص تهیهکنندگان آن آثارمی باشد.
تولید روزفزون سریالهای پر فروش جهانی در شبکههای تلویزیونی و اینترنتی،مؤید این نکته است که تلویزیون و سریالهای خانگی
توانستهاند بر فروش آثار سینمایی پیشی گیرند.
با زیر نظر قرار دادن آثار موفق نمایشی در جهان، پی به حضور تاثیرگذار تهیهکننده مولف مجموعههای نمایشی در تلویزیونی خواهیم برد.
بدیهی است وقتی یک اثر نمایشی درتلویزیون (مجموعه های پیوسته و ناپیوسته) با تعداد قسمتهای بالا برنامهریزی میشود، نیاز به
عوامل اجرایی متبحر وآزمودهای دارد که بتوانند جدا از هم در واحدهای مجزا تحت نگاهی مسلّط و ساختارمند، نظمی روایتی و تولیدی
پیدا کنند، نظمی که مسئول اصلی آن، خالق مجموعه نمایشی است.
لذا درک و شناسایی شیوه عملکرد و نقش بارز وی از اهمیتی ساختاری در درک برنامهسازی مدرن تلویزیونی برخوردار است.
این کارکرد از مرحله ایدهیابی و ایدهپردازی آغاز و تا تدوین نهایی و پخش مجموعه ادامه دارد.
بدون شناخت این کارکرد ویژه ، به فهم درستی از چگونگی توفیق مجموعههای بین المللی نخواهیم رسید.
رسانه ها در جهان مدرن بیش از پیش به ضرورت گسترش ارتباط با مخاطب داخلی و حتی جهانی میاندیشد.
حوزه نمایش و قصهگویی از دیرباز، پتانسیل بالای خود را در جذب و ترغیب مخاطبان جهانی در سینما و تلویزیون به اثبات رسانده است.
هر چقدر که جوامع بتوانند از فرهنگ ملی و تاریخی خود بیشتر بهرهبرداری کنند از رشد فرهنگی بالاتری برخوردار خواهند بود، این امر
اگرچه به لحاظ سیاستهای فرهنگی در اولویتهای جامعه ما است اما به لحاظ اقتصادی نیز به همین میزان و بلکه بیشترمیتواند
حائز اهمیت باشد.
در دنیای مدرن امروزین که قدرتهای رسانهای برتر، عمدتاً از طریق فرهنگهای نمایشی به الگوسازی بر اذهان مشغولاند، تولیدات
داخلی در حوزه فرهنگی برای نسل جوان و نوپا، میتواند استراتژیک باشد.
درواقع خلاقیت، نوآوری و مصرف بهینه از پتانسیلها در هر زمینه از تولید مجموعههای نمایشی به طور قطع، از صافی نگاه تهیهکنندگان
میگذرد و سایر عناصر تاثیرگذار و مهم نیز در ذیل نوع تفکر و نگاه مولفانه او امکان بروزمییابند.
این موارد را به روشنی میتوان از ساختههای جهانگیر دنیای غرب در حوزه نمایش استخراج نمود.
جهاننگری و در عین حال سود آوری های کلان این حوزه در دنیای پیشرفته تولیدات نمایشی نهایتا ما را به فردی به عنوان خالق این
مجموعهها و آثار نمایشی سوق میدهد که زیرساختهای تفکری و تولیدی هر اثر را فراهم مینماید و او، تهیه کننده تلویزیونی مولفِ
مجموعههای نمایشی است.
مرکز ثقل موفقیتهای جهانشمول تولیدات غرب در این حوزه، مستقیماً با عملکرد تهیهکنندگان مولف آثار، مرتبط میباشد.
نتایج درخشان بدست آمده چه به لحاظ استراتژیهای فرهنگی و چه سودآوریهای چشمگیرو کار آفرینی، تماماً به این مقام و کُل نگری
آن باز می گردد.
شتاب در تولید و بهینهسازی مصرف عوامل و منابع، از ضروریترین پیامدهای چنین رویکردی است.
ضرورت پرداختن به این مهم به حدی است که میتوان گفت آینده تلویزیونها و سازندگان مجموعههای نمایشی در تمام دنیا به آن
وابسته است.
در عصری که رقابت فشرده اقتصادی بر رسانهها حاکم است جذب حداکثری مخاطب، میتواند چرخه تولیدات را فزونی بخشیده و رکود
و عقب ماندگی آن را ازسایر تولیدکنندگان جهانی مرتفع نماید.
مقاله ای که مشاهده می فرمائید ؛
“رسانه،تلویزیون و مقوله تالیف“به قلم اسماعیل فلاح پور،کارگردان،مولف ،محقق ومدرس سینما نگارش شده است.
استاداسماعیل فلاحپور مدرس رشته کارگردانی آموزشگاه سینمایی دارالفنون از کارگردانان برجسته کشور می باشند.
عکس،کاریکاتور وسایر الحاقات مقاله توسط تیم گرافیک وپشتیبانی دارالفنون به مقاله افزوذه شده است.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.