ورود / ثبت نام
0

نگاهی به نمایش این لحظه را جایی دیده ام

3297 بازدید
1
Rate this post

نمایش این لحظه را جایی دیده ام

مقاله ای که مشاهده می فرمائید ” نگاهی به نمایش این لحظه را جایی دیده ام به قلم سعید محبی ، منتقد تئاتر ،مولف ،محقق و مدرس سینما ,  نگارش شده است.

نمایش این لحظه را جایی دیده ام

نمایش این لحظه را جایی دیده ام

نگاهی به نمایش این لحظه را جایی دیده ام

فصل فراموشی مرگ

 

نمایش این لحظه را جایی دیده ام حکایت گر دنیای پیش و پس از مرگ است. دنیایی که در آن نفوذ برای جهانیان امکان ندارد. صحنه تئاتر امروز پر است از تجربیات نسل جوانی که در صحنه های نمایش به دنبال یافته های ذهنی ومفاهیم مورد نظر خود هستند. این لحظه … نمایش کانسپچوال بدون هیچ پیرایه ای در دکور ویا بازی هاست به طوری که در لحظه به لحظه نمایش احساس می کنی در حال  تماشای یک فیلم مستند هستی .

یکی از دو جنین دوقلو در هنگام تولد می میرد ویکی دیگر به دنیا می آید. حال آنکه زنده است باید با مردی ازدواج کند که قرار بوده با خواهر مرده عروسی کند. اختلافات این زوج از همین لحظه آغاز ودر هر مرحله پیچیده تر می شود تا اینکه به مرز نابودی رابطه عاشقانه می رسد. نمایش به تحلیل روابط ومناسباط انسانی در دنیای امروز می پردازد وبدون اینکه نسخه ای پیچیده ویا راه حلی ارائه کند پرده از رازهایی بر می دارد که هر چند مانند بسیاری از مسائل اعیان است اما در اعماق اتفاقات روز مره دفن شده است .

نمایش قصد دارد با نشان دادن بی پیرایه مناسبات وروابط انسانی که امروزه در بین انسانها وجود دارد ، به ناخوداگاه چنین مسائلی در قعر تاریخ نقب بزند وبرای رفتارهای امروز بشر کهن نمونه های اسطوره ای بیابد. هرچند رجوع  نمایش به تاریخ و اسطوره در بسیار مخفیانه صورت می گیرد اما با بررسی و نگاهی موشکافانه به نمایش می توان نمونه های مصداقی آن را یافت.

بسیاری از روابط وبرخوردهای میان انسانها درک نشدنی و غریب تصویر می شوند مانند صحنه آشنایی دستیار دکتر بابیمار ، قرار آنها در رستوران ودر ادامه از بین رفتن علاقه آنها وباقی قضایا. نمایش فاصله زمانی تولد تا بلوغ یک نسل را در بر می گیرد که در این میان تماشاگران با واقعیت های تکان دهنده ای مواجه می شوند. در اصل کوشش اصلی نمایش بر این مسله استوار است که از میان وقایع طبیعی وبی اهمیت ، رابط های مفهومی آنها را بیرون کشیده ونشان دهد. مرحله آغاز نمایش، مرحله جنینی است که در آن دو جنین یکی مرده ودیگری زنده پا به دنیا می گذارند.

جنین مرده فرصت زندگی در جهان را نمی یابد اما جنین زنده رشد می کند وبه مرحله بلوغ می رسد. مرحله ای که در آن عشق را تجربه کرده وکوشش می کند برای لحظه های زندگی خود دلایلی منطقی بتراشد. در تمام این مدت اما جنین مرده همراه اوست وبا او همراهی می کند . گاهی بجای خود قرار می گیرد وگاهی نظاره گر خواهر زنده اش است.

نمایش بدنبال واقعیت های مهم در میان اتفاقات معمولی است. دنیای امروز اعمال ،روابط وعواطف انسانی را در بین پرده روز مرگی پنهان کرده به طوری که درک آن به آسانی امکان پذیر نیست. نمایش در روساخت خود قصه ای معمولی از رابطه یک زن ومرد را روایت می کند اما در زیر ساخت به انگیزه رفتارها و روابط انسانی می پردازد. هر چند در روساخت اتفاقات مهمی اتفاق نمی افتد، اما در زیر ساخت حقایق تکان دهنده ای در حال رخ دادن است. اتفاقاتی که برای خواهر زنده به عنوان نماینده  نمایش در روساخت می افتد در دنیای خواهر مرده به عنوان زیر ساخت  تفسیر می شود. حرکت نمایش در جهت بلوغ کارکترهای نمایش اتفاق می افتد وهر چند به انتهای نمایش نزدیک می شویم ، شباهت کمتری بین آدمهای اول نمایش با آدمهای انتهای آن می بینیم .

همان طور که اشاره شد نمایش این لحظه… نمایش کانسپچوال ومفهومی با ارجاعات مستقیم وغیر مستقیم است. نمایش عناصر پیش برنده درام را بر سازه مستند گونه روایت استوارمی کند تا قصه ای پر فراز ونشیب. به نظر می رسد نمایش تحت تاثیر فضاهای وهم آلود وکاملا ذهنی همچون دنیای ذهنی گریگوری سامسا در رمان مسخ کافکا ویا قهرمان ناشناخته رمان بوف کور صادق هدایت قرار  دارد وفضایی که می سازد ذهنی وغیر قابل باور است . نمایش در بازسازی چنین فضا های ذهنی موفق عمل می کند و مهمترین حسن خود را در همین مسئله می یابد. این مثال ها را زدم تا حال وهوای  نمایش برای خواننده وبیشتر برای خودم آشکار شود.

نمایش با تاکید بر خاطرات مشترک وهمذات پنداری که نتیجه آگاهی ناشی از شناخت شخصیت ها از محیط اطراف خود است،داستان وکنش نمایش را پیش می برد. حال وهوای مستند گونه نمایش با تاکید بر نریشن های راوی سفید پوش نمود بیشتری می یابد هر چند توضیحات این بخش مصداق همان ارجاعات مستقیم است که بخشی از مفاهیم نمایش را ناشیانه لو می دهد اما به هر حال کارکرد خود را در کلیت اثر پیدا می کند. داستان نمایش قصه آدم هایی بسیار معمولی است که هر روز در گوشه وکنار این شهر روز مره گی خود را سر می کنند وبدنبال دریچه ای می گردند تا از خلال آن به دنیای مفاهیم ذهنی نقب بزنند وبه کشف وشهود مسائل ذهنی وفکری خود بپردازند. آنها در برزخ روابط ومناسبات خود اسیر هستند اما نقاب بر چهره زده و روی دیگر سکه شخصیت خود را بازی می کنند.

لحن نمایش عریان وبی پرواست وناکامی آدمها وروابط بی پرده آنها را به روانی وبی هیچ واسطه ای روایت می کند. نمایش در تمام اجزای خود هیچ چیز مهم وشاخصی ندارد اما به طرز شگفت آوری به دنیای درام نزدیک است. به تعبیری دیگر این لحظه … روایت گر فرزند زنده ای است که زندگی ،افکار وعقاید او بستری است برای نقب زدن به دنیای پیش وپس از مرگ . در تمام لحظه ها مفاهیم عمده ای خلق می شوند .مرد با روح زنی حرف می زند که قرار است همسر آینده اش شود ،خواهری که می خواهد انتقام مرگش را از خواهر زنده اش بگیرد ، گربه ای که در خواب خواهر زنده ببر می شود، کودکانی که در تمام صحنه مقدس شمرده شده اند.

نمایش پای جبر واختیار را هم وسط می کشد و اعمال انسانی را در دایره اختیار تعریف می کند . در دو دنیای پیش وپس از مرگ اختیار مفهوم مهمی ندارد امادر دنیای حاضر چرا. نمایش زور زیادی نمی زند تا خود را نمایش جلوه دهد وتمام کوشش او برای اثباتش برای نمایش بودن در همین جا معنی می یابد. مفاهیم اصلی زندگی انسان در نمایش به طرز شگفت آوری به چالش کشیده می شود واخلاقیات در اصل مفهومی نسبی معرفی می شود. تاکید نمایش بر مرگ ، از اندیشه مرگ باوری نمایش ناشی می شود .

نمایش در این بخش مرز باریکی بین مرگ وزندگی رسم می کند که در افقی نه چندان روشن به همدیگر می رسند. ظاهر ورویکرد سطحی نمایش به دعواهای زن وشوهری در زندگی روزمره شبیه است هر چند لایه روشنفکری چنین دعواهایی را پوشانده اما در اصل همان مشاجرات همیشگی بین زوجین مشاهده می شود. اشاره نمایش در نریشن ها به کرات وسیارات ، دو قطب همنام و دفع آنها ودر واقع اگزیستانسیالیسمی است که نویسنده وکارگردان به آن اشارات مستقیم و غیر مستقیم در طول نمایش دارد.

نمایش هیچ دکوری ندارد وآدمها بدون هیچ ابزاری به غیر از لباس های خود که استفاده از رنگهای سیاه وسفید به آن رویه ای معناگرایانه داده ، قصد دارد تماشاگر را به دنیای مفاهیم عمیق زندگی انسانی بکشاند. در واقع به نوعی نقد روابط ومناسبات آدمهای دنیای مدرن است وتاثیری که بر افکار واندیشه های انسان دارد. از همین رو هر چیز اضافی در صحنه وحتی بازی بازیگران حذف شده است. نمایش در کلیت خود تلنگری است بر آدمهایی که مرگ را فراموش کرده اند ودر فصل فراموشی مرگ زندگی می کنند بدون توجه به تاثیرات آن .حذف آگاهانه تاثیرات بصری در صحنه در کنار طراحی صحنه بصورت چهار سویه موجب می شود رابطه ای صمیمی بین بازیگران وتماشاگران پدید آید ونمایش به مفاهیم خود ونوعی نمایش مینی مالیستی نزدیک شود .

این لحظه را جایی دیده ام کوشش نسل جدید است برای درک دنیای پیرامون خود وتفسیر عالم هستی. دریچه ای است برروح سرکش جوانی که زندگی امروز را مطابق زندگی وهستی خود نمی داند. او تفسیری می خواهد مطابق درک و فهم خود وهماهنگ با دنیای پر سرعت واسترس زای امروز . کوششی که شاید به جایی نرسد اما در ذهن تماشاگر نمایش جا خوش خواهد کرد.

 

سعید محبی

مرکز آموزشهای هنری و سینمایی دارالفنون

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://darolfunun.com/?p=1390
اشتراک گذاری:
واتساپتوییترفیسبوکپینترستلینکدین

نظرات

0 نظر در مورد نگاهی به نمایش این لحظه را جایی دیده ام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.

× سوالی دارید؟